روز دلگرم کننده
- شناسه خبر: 5487
- تاریخ و زمان ارسال: 18 بهمن 1402 ساعت 15:06
در ادامه جشنواره فیلم فجر مشهد در روز دوم، دو فیلم “آپارتچی” و “آغوش باز” در سینما آفریقای مشهد اکران شد که در این گزارش نگاهی مختصر به آنها خواهیم داشت؛
– ساده و دوسداشتنی
قربانعلی طاهرفر، کارگردان فیلم “آپاراتچی” به عنوان یک فیلم اولی به خوبی توانسته نظر منتقدین و مخطبان را به خود جلب کند. بالاخره در دومین روز از جشنواره فجر مشهد چشممان به جمال فیلمی روشن شد که میتوان روی کیفیت خوبش به اجماع دست یافت. “آپاراتچی” روایت یک جوان عشق سینماست که میخواهد شانس خود را برای ساخت فیلم بلند سینمایی در ابتدای شکلگیری جمهوریاسلامی امتحان کند و با جادوی سینما ره ۱۰۰ ساله را یکشبه به سامان برساند. فیلم موفق میشود با هجو مناسبات موجود در بطن اجتماع آن دوران و همینطور افراد سرشناس در دستگاه قضایی جمهوریاسلامی توقع مخاطب را از تماشای یک اثر موجه و نسبتا خوب برآورده سازد. آپاراتچی به برههای از زمان اشاره دارد که تکلیف سینمای ایران مشخص نبود و هر دسته و گروهی سعی داشت سازش را در دستگاه خودش کوک کند. عدهای با تغییر مضمون فیلمهایشان خواستند همان اسلوب فیلم فارسی را به دوران تازه بیاورند و حرفشان را به کرسی بنشانند و عده دیگری نیز درصدد صادر کردن نسخه پاراجانف و تارکوفسکی و حقنه آن به ذائقه مخاطب بودند. با فیلمی خوشریتم طرف هستیم که بههیچوجه تماشاگرانش را اذیت نمیکند و میتواند با جلوههای صوتی و همینطور بازیهای خوب بازیگرانش تا انتها از مخاطب خنده بگیرد.
– یک شب خوب برای هنردوستان
“بهروز شعیبی” به عنوان فیلمسازی با دلمشغولیهای اجتماعی و آثاری اغلب شخصیت محور، در ششمین تجربه سینمایی خود (آغوش باز) نگاهی جدیتر به مخاطب عام و همکاری با بخش خصوصی دارد. جذب مخاطب از اولین تجربه سینمایی شعیبی یعنی “دهلیز” برای او یک دغدغه جدی و مهم بوده است و در فیلمهای بعدیاش به ویژه “دارکوب” و “بدون قرار قبلی” باز هم به عنوان یک رویکرد اصلی برای او در مقام کارگردان مطرح بوده است و این بار هم در “آغوش باز” نحوه روایت، پرداخت و معرفی شخصیتها و نوع پایانبندی، همگی حکایت از آن دارد که شعیبی قصد داشته در اولین همکاری جدی خود با حیطه دیگری از بدنه بخش خصوصی سینمای ایران، تواناییهای خود را در عبور از دغدغههای سینمای شخصی و ورود به دنیایی با مخاطبان بیشتر به اثبات برساند؛ آن هم با بهره گیری از جاذبههای تعلیق در قصه پردازی با موضوعی اجتماعی- عاشقانه.
شعیبی در “آغوش باز” همچنان راوی دلمشغولیهای اجتماعی و انسانی خود باقی میماند. ولی این بار ضمن طرح مضامین انسانی مورد علاقهاش، با رفتن به سراغ یکی از موضوعات ملتهب هنری در برپایی کنسرتهای موسیقی، به جاذبههای موضوعی و بصری طرح داستانیاش اضافه میکند. بروز مشکلاتی در برپایی یک کنسرت، بهانهای است برای پرداختن به سه زندگی عاشقانه که به نوعی با هم مرتبط هستند و از یکدیگر تاثیر میپذیرند.
از دل مقدمات برپایی کنسرتی با حضور “پیام” خواننده سرشناس، دوربین شعیبی به لایههای بیرونی معضلاتی که پشت پرده برپایی کنسرتها وجود دارد، سرک میکشد. او بی آنکه قصدی برای آسیب شناسی متظاهرانه داشته باشد، آدمهای درگیر این پدیده هنری را به گونهای معرفی میکند که بتواند به ارتباطهای عاطفی مورد نظرش بپردازد؛ ارتباطهایی که حرکت در سطح وقایع زندگی، ۲ ارتباط را به خط پایان نزدیک کرده است. یکی از قصهها مربوط به پیام و همسرش زهره است. زنی که او هم دلبستگیهای هنری دارد ولی پیام آنقدر درگیر استیج و اجراست که از آنها خبر ندارد.
هنر شخصی زهره که فاقد جلوههای پرهیجان و برونگرای هنر پیام است، در یک جا اساس ارتباط را به خطر انداخته است. در سوی دیگر هم هومن (مجری کنسرت) و نامزدش شادی (طراح هنری) با دنیاهای متفاوت در مقابل نگاه و قضاوت مخاطب قرار میگیرند. هومن اجرای یک کنسرت را زمینه ساز نجات و پرواز خود قرار داده و نامزدش شادی، غرق در دنیایی است که کنسرت پیام در آن جایگاه خاصی ندارد و فقط بهانهای است برای اینکه ارتباطی به ظاهر عاشقانه، ماهیت واقعیاش را در گیرودار برگزار شدن یا نشدن یک رویداد هنری به هر ۲ شخصیت نشان بدهد. در این بین مخاطب باید با مرور هر سه قصه که در نهایت ملودرام رقیق سراسر اثر را شکل میدهند، به تعریف جدیدی از رابطه عاطفی برسد؛ تعریفی که برآیندی است از فداکاری ناشی از عشق عمیق و واقعی و عبور از تلخکامیها در یکی از قصهها.
قرار است این زندگی در مقابل مشکل عاطفی پیام و همسرش و نوع رفتار هومن و شادی با یکدیگر در برخورد با الزامات برپایی کنسرت، نقطه عطفی باشد برای شروعی تازه در زندگی یک نسل؛ نسلی که یا مانند پیام و زهره امیدی به نجاتشان است یا مثل هومن و شادی گام در مسیری میگذارند که تباهی در آن دور از دسترس نیست.
شعیبی سعی میکند در کارگردانی روایتی نفسگیر از آزمون و خطاهای عاطفی، به دام ملودرامهای صرفا خوشبینانه و به دور از هرگونه واقعنگری نیفتد و تا جایی که الزامات جذب مخاطب در سینمای بخش خصوصی اجازه میدهد، از حرکت صرف در مسیر جذب مخاطبان سهل پسند هم خودداری کند. به همین دلیل هم در یکی از روایتها، سعی میکند بیش از آنکه به سوالات مخاطب پاسخ دهد، برایشان سوال ایجاد کند تا بتواند از راهی میانبر به هدفی برسد که یک سویش جلب رضایت مخاطب طرفدار امید و خوش بینی است و سوی دیگرش تاملی بر تلخیهایی که پشت صحنه تلاش برای ساختن «یک شب خوب برای هنر دوستان» وجود دارد و باید با آنها کنار آمد.
علی روغنگران