استقبال مخاطبان از “تابستان همان سال”
- شناسه خبر: 5514
- تاریخ و زمان ارسال: 22 بهمن 1402 ساعت 0:44
روز ششم جشنواره فجر در مشهد همان حال هوای یک روز به پایان را داشت. دستکم برای فیلم دومی که نمایش داده میشد اینگونه بود.”تابستان همان سال” در سینما آفریقا که مخصوص رسانه ای ها بود، آنقدر مخاطب مشتاق داشت که سالن کاملا پر شود. مثل روزهای گذشته در ادامه گزارش به بررسی دو فیلم نمایش داده شده روز ششم در سینما آفریقا ( باغ کیانوش و تابستان همان سال) می پردازیم. این سلسله گزارش ها فردا با دو فیلم دیگر به اتمام می رسد. امیدواریم گزارشهای هنرآگین از جشنواره فجر در این مدت توانسته باشد اطلاعات کافی را به شما مخاطب گرامی منتقل کند. یقینا اظهار نظر شما می تواند برای ادامه راه در کیفیت مطالب تاثیرگذار باشد.
– اقتباس از یک رمان گروه سنی نوجوان
فیلمنامه فیلم “باغ کیانوش” اقتباس از کتابی با همین نام است. این کتاب به قلم علیاصغر عزتیپاک برای گروه سنی نوجوان از سوی انتشارات کانون پرورش فکری منتشر شده بود.
داستان رمان “باغ کیانوش” در زمان جنگ تحمیلی ایران و عراق در روستایی از توابع شهر همدان اتفاق میافتد. حمزه و عباس تصمیم میگیرند در روز جشن ازدواج پسر کیانوش به باغ او دستبرد بزنند. این ماجرا با سقوط یک هواپیمای بمبافکن عراقی در نزدیکی باغ همزمان میشود. سقوط هواپیما و ورود خلبان آن به باغ کیانوش ماجراهای جالبی رقم میزند.
سهم اصلی در ترکیب بازیگران این فیلم سینمایی را که محور اصلی قصهاش شخصیتهای کودک و نوجوان هستند، بازیگران نوجوان دارند. بازیگرانی که برخی از آنها را میتوان استعدادهای تازه در سینما دانست و برخی دیگر پیش از این در آثار سینمایی تجربه ایفای نقش داشتهاند.
نویسنده و کارگردان “باغ کیانوش” رضا کشاورزحداد است. شهرام حقیقتدوست، علیرضا آرا، مجید پتکی، با حضور عباس جمشیدیفر بازیگران اصلی این فیلم سینمایی را تشکیل میدهند.
به جرات میشود گفت شما با بهترین فیلم نوجوانانه چندین سال اخیر و شاید بهترین تولید کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سالهای پس از اوج، روبهرو میشوید. یک فیلم همه چیز تمام (اکشن، معمایی، داستانی، انیمیشن و حتی جنگی) در این ژانر که هم داستان درگیرکنندهای دارد، هم بازیهای خوبی و هم محتوای بهاندازه و دقیقی.
حجم زیادی از این تعریف را باید به فیلمنامه کار داد که اقتباسی است از کتابی به همین نام. همین اقتباس باعث شده تا -برخلاف بسیاری از آثار جشنواره حتی در بخش اصلی- با داستانی لاغر و پیرنگهایی خرد و بیربط مواجه نباشیم. قصه باغ کیانوش، استارت خوبی دارد، با یک ایده نوستالژیک مثل بسیاری از آثار کودک و نوجوان شروع میشود ولی به خوبی در آن ایده اولیه متوقف نمیماند. امتیاز دیگر اینکه این داستان پهن شده و دور شده از ایده اولیه، به خوبی هم جمع میشود و پایان قابل حدس ولی خوبی دارد که به ژانر فیلم میخورد. البته در این میان نباید از کارگردانی فیلم هم گذر کرد؛ در اغلب لحظات فیلم، مسلط بودن کارگردان جوان و کار اولی مشخص است؛ کسی که در عین روایت درست فیلمنامه، تلاش دارد بازیگوشیها و تجربهگراییهایی در مدل فیلمبرداری داشته باشد و در عین حال، روی اعصاب رژه نرود.
به زعم من، فیلم “باغ کیانوش” یکی از غافلگیریهای این دوره از جشنواره بود. فیلمی که هم بودجه دولتیاش را حرام نکرده، هم اثر قابل دفاعی شده و هم آنقدر خوب هست که بشود از برخی ضعفهایش (از دست رفتن ریتم در برخی لحظات، یکنواخت نبودن اوج و فرودهای فیلم، فراموشی بُعد زمانی و مکانی اتفاقات که در کتاب مشخص است ولی در فیلم نه) چشمپوشی کرد.
فیلمی که بیشتر مناسب پلتفرمهای نمایش خانگی ست
عطای ۷ ساله را پیش یک رمالِ آینهبین می برند تا طی مراسمی دزد طلاهای عمهاش را در آینه شناسایی کند، عطا که هیچ تصوری از سرانجام آنچه در آن شرایط بر زبان میآورد ندارد، برای رهایی از آن وضعیت ، هر آنچه از تعاریف عمهاش دربارهی شک و تردید او نسبت به دزدی داوود، پسر عمه دیگرش شنیده را بازگو میکند، غافل از آنکه این دروغ موجب عقوبتی دوراز انتظار برای کل خانواده میشود…
علی شادمان، فریبا نادری، سمیرا حسن پور، رویا جاوید نیا، مهرو نونهالی و با حضور صابر ابر، پژمان بازغی، نسیم ادبی، رایان سرلک، رونیکا بهرام زاده و با هنرمندی مهران مدیری (در نقش آینهبین و رمال) بازیگران فیلم “تابستان همان سال” هستند. کارگردان محمود کلاری است و تهیهکنندگی فیلم بر عهده علی اوجی است.
فیلم “تابستان همان سال” قابهای خوبی دارد، بازیها هم اغلب استانداردند، سوتی مهمی در طراحی صحنه و لباس دهه ۳۰ دیده نمیشود، همه چیز خیلی خوشرنگ و دوستداشتنی است، درست مثل تصور هم ما از خاطرات کودکی و خاطرات راوی (نویسنده و کارگردان)، اما همه اینها بدل به یک قصه پرکشش و همراهکننده نشده است.
فیلم در جا انداختن منطق اتفاقش، ناتوان است و مخاطب درک نمیکند که چرا راوی/کودک که فهم دردسر و دزدی را دارد، محبوبترین کاراکتر زندگیاش را به دردسر میاندازد. این مهمترین قفل فیلم است که جا نیفتادنش، مسئله اصلی مخاطب و فیلم میشود.
غیر از اینها، فیلم محمود کلاری -که از نظر زاویه روایت و خاطرهگرایی شباهتهایی به ساخته پیمان معادی (فیلم متوسط «بمب یک عاشقانه» دارد)- بسیار کند است. اتفاقی که از ابتدای داستان با نریشن راوی، منتظرش هستیم در دقیقه ۵۰ میافتد و این برای قصه ۱۰۰ دقیقهای بسیار دیر است.
علی روغنگران