بیچاره ملتی که نیاز به قهرمان دارد
- شناسه خبر: 5752
- تاریخ و زمان ارسال: 21 خرداد 1403 ساعت 14:45
علی روغنگران؛
این شب ها شاهد اجرای نمایشی تحت عنوان «گالیله» اثر جاودانه برتولت برشت با بازنویسی آرش خیرآبادی و کارگردانی «رضا احمدی» هستیم که هر شب در تماشاخانه شمایل مشهد روی صحنه می رود.
نمایش گالیله؛ جدال عقل با جهل و تاریک اندیشی ست که در اینجا مظاهر آن در یک سو گالیله و در سوی دیگر کلیساست. “گالیله” یکی از نوید دهندگان شروع دنیای جدید است، دنیایی که ظلمت قرون وسطایی و فشار انکیزاسیون پایان مییابد و طلیعه روشنگری و رنسانس در آن دمیدن میگیرد، دنیایی که خرد جایگزین اسطوره میشود و به تعبیر”ماکس وبر” از جهان افسونزدایی میشود؛ یعنی پایان عصر اساطیر و یا لااقل پایان عصر حکومت و استیلای اساطیر.
“برشت” در نمایشنامهاش این نکته را نیک میفهمد و از همین رو”گالیله” را نه در هیأت یک قهرمان یا یک اسطوره و یا حتی یک نماد، بلکه در قالب یک انسان به تصویر میکشد. انسانی از پوست و گوشت و خون؛ انسانی که میترسد و علی رغم درستکاریش ضعفهایی دارد. انسانی که تنپرور است و خوراک را دوست دارد. انسانی که شیفته علم است. انسانی که راستگو است، اما میتواند کلاهبرداری کند. انسانی که بر حقیقت پا میفشارد و جسور است، اما در همان حال متملق است و این انسان عصر جدید”گالیله” است و به همین دلیل مخاطب برشت میپذیرد، “گالیله” از حقیقتی که سوی چشمش را بر آن گذاشته روی برتابد؛ چرا که”گالیله” را به عنوان یک انسان با تمام ضعفها و قوتهایش پذیرفته است. گالیله ای که شیفته علم و حقیقت است، دوربینی را که پیشتر در هلند اختراع شده به نام خود به مقامات ونیز قالب میکند، گالیله راستگو و حقیقت طلب درباره لذت شکمپرستی داد سخن میدهد. گالیلهای که حتی از طاعون نمیهراسد و به قیمت به خطر افتادن جانش به تحقیقات علمیاش در فلورانس ادامه میدهد، به راحتی و با تهدید و ارعاب ساده مقامات کلیسا، تمامی تحقیقاتش را به کنار مینهد و به یک زندگی آرام و بیدغدغه راضی میشود هر چند که در آن زمان هم بیکار نمی نشیند و آن چه را باید می نویسد.
پرداخت این جنبههای متضاد در شخصیتپردازی که موجب خلق شخصیتی زنده و باورپذیر میشود، تنها به شخصیت گالیله محدود نمیماند، بلکه در دیگر شخصیتهای نمایشنامه نیز دیده میشود.
“کاردینال بربرینی” که بعدتر پاپ اوربن هشتم میشود و گالیله را به دست مأموران انکیزسیون میسپارد خود یک ریاضیدان است. او مدافع سرنوشت گالیله در واتیکان است و گالیله سالهای طولانی عمر و تحقیقاتش را مدیون اوست، اما در همان حال که فردی حقیقت طلب است و منطق علم را درک میکند، گالیله را تسلیم دستگاه تفتیش عقاید میکند.
کلیسا به عنوان نیروی آنتاگونیست در این نماینشامه نیروی شر مطلق نیست، همان گونه که گالیله و البته علم خیر مطلق نیستند؛ چرا که اگر برشت به چنین اشتباهی دست میزد باز همان جهان اسطورهای را خلق میکرد که خود آن را محکوم کرده بود. اگر نماینده کلیسا در اجرای فرامین کتاب مقدس سرسخت و لجوج است و اگر مأمور تفتیش عقاید برای نگاه داشتن حرمت کتاب مقدس تا پای شکنجه و سوزاندن آدمها پیش میرود، در مقابل کاردینال بربرینی انعطافپذیر است.
این شخصیتهای متنوع و گوناگون، لایههای فراوان شخصیتپردازی در نمایشنامه را آشکار میکنند، شخصیتهای متعدد اما در همان حال متفاوت که نویسنده تمام آنها را به شکلی زنده و جاندار در مقابل ما ترسیم کرده و جنبههای گوناگون زندگی آنان را به ما نمایانده است.
نمایش به شدت ضد قهرمان پرستی ست تا جایی که گالیله در واکنش به جمله «بیچاره ملتی که قهرمان ندارد» می گوید: «بیچاره ملتی که نیاز به قهرمان دارد.»
نمایش گالیله از لحاظ اجرا، دارای ویژگی های تامل برانگیز، هوشمندانه و هنرمندانه فراوانی است؛ بازی بسیار هنرمندانه همه بازیگران از جمله بازی بسیار شاخص، دشوار و هنرمندانه “ساجد اندرون” که نقش”گالیله” را ایفا می نماید و همزمان خواندن قطعات ترانه را هم عهده دار است، به دلیل استفاده کامل از همه قابلیت ها و حالات و حرکات اعضای بدن و چهره، همچنین صدا، واقعا ستودنی، هنرمندانه ومثال زدنی است. ضمن اینکه نمی توان از کنار بازی شیوه مند و بی نقص “دریا تاجی رودی” و آرمان صفری بی تفاوت گذشت.
در رابطه باطراحی و اجرای گریم و چهره پردازی بازیگران وحتی”ریخت شناسی” پرسوناژها از رویکردی ترکیبی که آمیزه ای ازنگاه فانتزیک و مایه های کاریکاتوریک است استفاده شده و پرسوناژ ها روی صحنه عملا جلوه های دراماتیک قابل قبولی پیدا کرده اند.
میزانسن ها با توجه به تعدد پرسوناژ ها بسیار خوب شکل دهی شده و شاکله و مضمون حضور هر پرسوناژی را در ارتباط با پرسوناژ مقابل به طور متناقض و پارادوکسیکالی تقابل گرایانه و همزمان ” دگر گریزانه” نشان می دهد و این کاملا با مضمون و موقعیت پرسوناژهای خاص این نمایش تناسب و هماهنگی دارد.”رضا احمدی” درطراحی، شکل دهی و بازی دهی بازیگران، توجه زیاد به مبانی بصری و تجسمی و لحاظ کردن عناصر و نشانه های آن ها در اجرا و حتی لباس و چهره پردازیشان و نیز در شیوه بازی غیرهمسان بازیگران بسیارموفق است.
طراحی لباس که در آن نگره های “فانتزیک” و تمثیلی خاصی جلوه پیدا کرده، عملا به شکل گیری بیرونی وظاهری پرسوناژ ها بسیار کمک کرده و حتی تا حدی آنها را تأویل آمیز نموده است.
نمایش از لحاظ “ژانر” به سبب شوخیها و موقعیت های طنز موجود در آن تا حدی به “کمدی” و به سبب نشان دادن دغدغه های تلخ و تنگناهای روحی روانی طاقت فرسا وعذاب آور، یک “درام تلخ “است که شاید در مجموع بتوان آن را یک «کمدی سیاه» نامید. دراین اجرا کاربری ژست و حرکات شکیل، به زیبایی و مفهوم زایی نمایش بسیار کمک کرده است.
نمایش”گالیله” اجرایی شیوه گرا، سبک و سیاق دار و ساختارمند است، که برفرم و داشته های بصری و نمایشی تاکید مضاعف دارد و به گونه ای تئاتر ناب ارزیابی می شود. کارکرد وکاربرد دراماتیک و هنرمندانه مقوله های کارگردانی، بازیگری، طراحی صحنه و لباس، چهره پردازی، موسیقی و نور در این نمایش به اثبات رسیده است.