بی رحمانه، ناباورانه، مجرمانه
- شناسه خبر: 5804
- تاریخ و زمان ارسال: 5 مرداد 1403 ساعت 16:49
علی روغنگران:
این شبها شاهد اجرای نمایشی تحت عنوان «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» به نویسندگی ساناز بیان و کارگردانی محسن مسعودی فر به تهیه کنندگی محمد طهان، تهیه کننده پرکار این روزهای تئاتر مشهد هستیم که هر شب ساعت ۱۹ در تماشاخانه شمایل روی صحنه می رود. «عامدانه عاشقانه قاتلانه» حاصل تلاش یک تیم با انگیزه از نیشابور است که پیش از این با حضور در چند جشنواره توانسته جوایز زیادی را به خود اختصاص دهد که از آن جمله می شود به بازیگری اول زن از جشنواره تئاتر استانی خراسان رضوی ١۴٠٢
بازیگری دوم زن از جشنواره تئاتر مناطق کشور تبریز ١۴٠٢
کارگردانی دوم از جشنواره تئاتر استانی
موسیقی دوم از تئاتر مناطق کشور تبریز
موسیقی سوم از جشنواره تئاتر استانی
نمایش برگزیده بخش فانوس در جشنواره تئاتر استانی
بازیگر برگزیده زن در بخش منتقدین
بازیگری سوم زن از جشنواره تئاتر استانی
سوم نویسندگی در جشنواره تئاتر مناطق کشور تبریز
و کاندیدای بهترین کارگردانی در جشنواره تئاتر مناطق کشور اشاره کرد.
«عامدانه عاشقانه قاتلانه» روایتگر داستان سه زن بزهکار محکوم به اعدام است که هر یک از آنها به نوعی خود قربانی بوده اند و دستکم در دو مورد می توان شخص گناهکارتری از قاتل را در داستان یافت. این داستانها در سه اپیزود به نمایش در می آید که نقاط مشترک زیادی با هم دارند. نوشتن نمایش نامه ای اپیزودیک سخت است چرا که باید در زمانی محدود که می توان آن را “زمان دراماتیک نامید” یک نمایش کامل نوشته شود؛ که دارای شروع، میانه و خاتمه دراماتیک باشد البته با در نظر گرفتن ساختار دراماتیک و منطق درام و روایت قصه.
شروع هر اپیزود با صدای روشن شدن یک موتور سیکلت و نور چراغ آن در چشم مخاطب آغاز می شود که ربط آن به داستان، در انتهای نمایش مشخص می شود. مخاطب، داستان را از میان گزارش های یک خبرنگار به اسم سایه و دیالوگهای رد و بدل شده بین او و زنان بزهکار می شنود. زنانی که به جرم قتل به زندان افتاده اند و دستکم دو نفرشان در گذشته اعدام شده اند. پس ارتباط کلامی و حتی دیداری آنها با سایه (خبرنگار) چگونه ممکن شده است؟ این را هم در پایان نمایش متوجه می شویم.
اپیزود اول؛ داستان زنی به نام نسرین با بازی بی نقص سعیده احمدآبادی است که یک قاتل سریالی در شهر کرج بوده است. داستان مربوط به بیش از دو دهه پیش است و نسرین زنی است دارای دو فرزند که در ۱۴ سالگی با مردی معتاد ازدواج کرده و زندگی نابسامانی دارد. او قربانیان خود که ۶ زن مسن بوده اند را هر بار پس از مسموم کردن با خودرو رنو زرد رنگش به خارج از شهر برده و به زندگی آنها پایان می دهد و طلا و پولشان را صاحب می شود تا به قول خودش به زخم زندگیش بزند. او در دیالوگ هایی سراسر تمسخر و کنایه، تماما حق را به خود می دهد و حتی بر این موضوع پا فشاری می کند که اگر به گذشته برگردد باز هم این اعمال را تکرار خواهد کرد. کمکم اما خنده هایش با دیالوگ های غم آلود و بعضا گریه جایگزین می شود و مخاطب از دل دیالوگها به این واقعیت پی می برد که قتل قربانیان دلایل دیگری هم داشته، از جمله وضعیت مشابه آنها با مادر نسبتا ثروتمند نسرین که در بدترین روزها و حتی با وجود بیماری نوه اش حاضر نبوده به نسرین کمک کند و نسرین از او کینه دارد. بعد معلوم میشود که تنها او نیست و نسرین حتی از شوهر معتادش نیز کینه دارد و معتقد است او در چنین سرانجامی نقش پررنگی دارد. روایت لحظه به لحظه طریقه قتل از زبان نسرین اما آنقدر تکان دهنده و مشمئز کننده هست که دستکم ساعتها در ذهن مخاطب باقی بماند. روایتی که البته جایش را به صحنه ای به مراتب منقلب کننده تر می دهد و آن لحظه اعدام نسرین است.
نسرین: «در سرمای سوزناک صبح، دو زندانبان آرام آرام نسرین را برای اجرای حکم آوردند. طناب دار مجازات را که از جرثقیل آویزان بود، به دور گردن نسرین قدیمی انداختند. در حالی که با چادر و چهره گریان روی چهارپایه ایستاده بود و…»
همزمان موسیقی اوج می گیرد و پایان تراژیک اپیزود اول تماشاگر را منقلب می کند. در ذهن مخاطب اما این سوال تکرار می شود که آیا اعدام نسرین به اندازه کافی می تواند پیشگیرانه باشد، در حالی که او جنایتهایش را کاملا «عامدانه» و «بی رحمانه» مرتکب شده بود؟
صدای روشن شدن موتور و نور چراغ آن خبر از شروع اپیزود دوم نمایش می دهد. داستان دوم اما آنقدر معروف هست که عوض کردن نامها مثل شهلا به ژاله را صرفا بتوان برای جلوگیری از حواشی آن دانست.
شهلا جاهد، همسر موقت بازیکن فوتبال و اسطوره باشگاه پرسپولیس، ناصر محمدخانی بود که به اتهام قتل لاله سحرخیزان، همسر دائم محمد خانی، در ۱۷ مهر ۱۳۸۱ در منزل شخصی محمد خانی واقع در میدان کتابی تهران، به قصاص محکوم شد و بامداد ۱۰ آذر ۱۳۸۹ در زندان اوین به دار آویخته شد.
اهمیت این پرونده خارج از شهرت محمد خانی و حواشی مربوطه، آنجاست که بعد از حدود ۳ دهه از پایان آن، همچنان درباره اش صحبت می شود و حتی فیلم سینمایی راجع به آن ساخته می شود. دلیل اصلی، این است که بسیاری معتقدند اعتراف شهلا به قتل، فقط از عشق به محمدخانی و برای خلاصی او از زندان بوده است. تا جایی که حتی عده ای، تقصیر را به گردن محمدخانی می اندازند و ماجرا را مشکوک قلمداد می کنند. مثل فیلم «خشم و هیاهو» ساخته هومن سیدی که نوید محمدزاده و طناز طباطبایی به زیبایی از عهده این نقشهای سنگین برآمدند.
نقش ژاله (شهلا) را در این اپیزود متینا اسلامی بر عهده داشت که به خوبی هم توانست از عهده آن برآید. در این اپیزود هم مثل داستان قبل، با صحنه تکان دهنده قتل و منقلب کننده اعدام همراه بودیم تا بار دیگر این سوال مطرح شود که آیا اعدام، مجازات مناسبی برای این جنایت «عاشقانه» بود؟ ضمن اینکه برای مخاطب قاتل بودن ژاله محرز نشده بود و از این جهت اعتراف ژاله به چنین قتلی قدری «ناباورانه» می نمود.
اپیزود سوم اما از همان آغاز، تکان دهنده تر از قبلی ها به نظر می رسید. سودابه سرمدی ۳۹ ساله با بازی تحسین برانگیز هما سعادت با آن لهجه غلیظ نیشابوری، زنی بود که برای دفاع از خود در مقابل اقدام به تجاوز جنسی مردی به نام شهاب که دوست شوهرش بود او را با ۲۷ ضربه چاقو از پای درآورده بود. به جرات می توان گفت روایت سودابه از لحظات گلاویز شدن با متجاوز، آنقدر مخاطب را برانگیخته ساخت که در ذهنش به سودابه حق بدهد و حتی حق بدهد که این ضربات به عدد ۲۷ و عملی تا این حد «قاتلانه» و البته «مجرمانه» ختم شود که شاید اگر قتل تا این حد فجیع نبود، حکم اعدام هم برای سودابه در نظر گرفته نمی شد. البته در پایان، اگرچه با نامه دختر ۱۵ ساله سودابه، قاضی تحت تاثیر قرار گرفت و مجددا پرونده را بررسی و حکم اعدام باطل شد ولی زندگی سودابه پس از هشت سال کاملا نابود شده بود.
با پایان اپیزود سوم زمان روشن شدن ابهامات فرا رسیده بود. اینجا مخاطب متوجه شد که خبرنگار (با بازی مریم میرزائیان) نیز به نوعی قربانی اعمال مجرمانه در جامعه شده و هنگامی که دو کیف قاپ موتوری (همان موتوری که از ابتدای داستان دیده بودیم) می خواستند کیف دستی سایه، حامل تحقیقات او درباره متهمان زن داستان را بدزدند، سر سایه به جدول خیابان برخورد کرده و این روزنامه نگار ۲۲ ساله در ۲۱ مرداد ۹۴ درگذشته است.
سایه: «الان نمیدونم موتور سوار دستگیر شد؟ خبرمرگ من رو چی چاپ کردن؟
خودمونیم بعضی از مرگها چقدر الکیه! تشنمه؛ دلم یک لیوان آب یخ یخ یخ میخواد»
نمایش «عامدانه عاشقانه قاتلانه» از لحاظ اجرا، دارای ویژگی های تامل برانگیز، هوشمندانه و هنرمندانه ای است؛ طراحی صحنه، یک دکور نسبتا ساده و کم هزینه در عین حال تاثیرگذار و آکسسواری که کاربری های چند گانه دارد. مثل تشتی که حتی از آن به عنوان فرمان خودرو هم استفاده می شود یا درب زندان که سکوی اعدام و حتی تخت می شود. کارگردان اساس اجرا را به شیوه ای هنرمندانه بر طراحی گذاشته است و تماشاگران طی اجرای نمایش پی می برند که برای پرسوناژها، میزانسن ها، نور، موسیقی، لباس و چهره پردازی هم طراحی های شاخصی وجود دارد.
بازی بسیار هنرمندانه و شیوه مند همه بازیگران از جمله بازی بسیار شاخص، دشوار و هنرمندانه “هما سعادت” که نقش”مونس” را ایفا می نماید، به دلیل استفاده کامل از همه قابلیت ها و حالات و حرکات اعضای بدن و چهره و البته بیان و لهجه واقعا ستودنی، هنرمندانه ومثال زدنی است.
طراحی و اجرای نسبتا خوب گریم و البته لباس باعث شده تا پرسوناژ ها روی صحنه جلوه های دراماتیک قابل قبولی پیدا کنند. ”محسن مسعودی فر” درطراحی، شکل دهی و بازی دهی بازیگران، توجه به مبانی بصری و تجسمی و لحاظ کردن عناصر و نشانه های آن ها در اجرا و حتی لباس و چهره پردازیشان و نیز در شیوه بازی غیرهمسان بازیگران بسیارموفق است.
نمایش از لحاظ ژانر، با نشان دادن تنگناهای روحی روانی طاقت فرسا وعذاب آور و در نهایت صحنه های تکان دهنده قتل و اعدام، یک تراژدی تمام عیار است. کاربری ژست و حرکات شکیل و حتی آواز خواندن کاراکترها به زیبایی و مفهوم زایی نمایش بسیار کمک کرده است.
نمایش «عامدانه عاشقانه قاتلانه» اجرایی ساختارمند است که توسط تیمی منسجم از نیشابور، پس از ماه ها اجرا، در بهترین و هماهنگ ترین حالت ممکن، پیش روی شما مخاطب عزیز قرار گرفته است. در عاشق بودن اعضای این گروه، همین بس که هر روز از نیشابور برای اجرا به مشهد می آیند و بعد از اجرا بار دیگر این مسافت را طی می کنند تا حدود ۳۰ دقیقه بامداد که وارد نیشابور می شوند. حمایت شما از این نمایش قطعا بهترین نوع قدردانی از فعالیت هنرمندانه این عزیزان است.