زنان خاکستری
- شناسه خبر: 4746
- تاریخ و زمان ارسال: 20 شهریور 1402 ساعت 12:09
جمعه ای که گذشت، قسمت پایانی مینیسریال “حیثیت گمشده” از طریق پلتفرم فیلیمو منتشر شد. این دومین تجربه کارگردانی سجاد پهلوانزاده پس از “سقوط” است که پیشتر او را بهعنوان تدوینگر آثار محمدحسین مهدویان میشناختیم. اگر “حیثیت گمشده” را ندیدهاید بد نیست بدانید داستان آن درباره مردی بهنام امیر با بازی مهدی حسینینیا است که بعد از مرگ همسرش (هاجر با بازی بهاره افشاری) چشمش به واقعیتها باز میشود. هاجر به دام یک باند توزیع مواد مخدر افتاد و امیر پس از اطلاع دنبال انتقام بود. از سوی دیگر تهمینه (الناز حبیبی) به اجبار به ازدواج فرشاد (امیر نوروزی) در آمد و پدر و برادر خود را مقصر میدانست. تا قسمت هشتم، مخاطبان امیر را در موقعیتهای مختلف همراهی کردند و در نهایت او انتقام هاجر را گرفت؛ البته بهزعم خود! درحالیکه مخاطب در شوک پیدا شدن مقصر اصلی فلاکت هاجر بود، اتفاقی دیگر رخ داد. این سکانس مربوط است به مواجهه امیر با خواهرش تهمینه در زندان. تهمینه حامل رازهایی است که امیر را شوکه میکند و مخاطبان را شگفتزده. از جزئیات پرهیز میکنیم تا داستان لو نرود… . فیلمنامه “حیثیت گمشده” را احمد سلگی نوشته و در آن به تبعات فاصله طبقاتی، فقر، اعتیاد، کینه خانوادگی و… اشاره کرده است. او تا جای امکان از شعار فاصله گرفته. نویسنده و کارگردان یک قصه سرگرمکننده روایت کردند که بهاندازه کافی اتفاق داشت و از قهرمان برخوردار بود. آن گوشه و کنار هم تهمینه دیده میشد که از بدرفتاری و زخم زبان همسر پولدار عذاب میکشید اما لب به اعتراض نمیگشود. مشابه این زنها شاید الان کم باشند! اما روزگاری زیاد بودند. کسانیکه به جبر روزگار مجبور به سازش هستند اما در لحظه منفجر میشوند و انتقام میگیرند. تهمینه هم در همه این مدت نقشههایش را صبورانه طراحی میکرده و دیگران را بازی میداده. تا قسمت هشتم موقعیت تهمینه فرصتی برای عرضاندام بازیگر فراهم نکرد اما در قسمت آخر جبران مافات شد. آنگاه که رویی دیگر از شخصیت عیان شد و بازیگر نیز استفادهای بهینه از فرصت برد. الناز حبیبی در سکانس پایانی بهطور همزمان حس انتقام و تنفر را در بازیاش منتقل کرد و یک بازی خوب به کارنامهاش افزود. این را هم باید گفت که سریال عرصه درخشش دوباره مهدی حسینینیا و امیر نوروزی بود و تا آخر بازی خوبشان ادامه داشت. از بهاره افشاری هم نباید گذشت که در این سریال متفاوت ظاهر شد. پایانبندی “حیثیت گمشده” مورد توجه اغلب مخاطبان قرار گرفته. آنها اشاره کردهاند که انتظار انتحار تهمینه را نداشتند. آنچه غیر قابل انکار است؛ درخشش الناز حبیبی در نقشی منفی یا بهتر بگوییم خاکستری است که از یک قربانی به یک انتقام گیرنده تبدیل می شود و در تمامی مراحل نقش آفرینی او قابل قبول و برای مخاطب باور پذیر است. به همین بهانه نگاهی داریم به چند نقش آفرینی مشابه در سریال های نمایش خانگی و فرایند حضور بازیگران زن در نقش های خاکستری را مورد بررسی قرار می دهیم که در ادامه می خوانید؛
پرستویی که در میانه راه به خود می آید!
واکاوای پروندههای مفاسد اقتصادی هدفگذاری اصلی سریال “آقازاده” بود. بهرنگ توفیقی بهعنوان کارگردان و حامد عنقا در مقام نویسنده و تهیهکننده اما اصل حرف را در قالب یک داستان عاشقانه-جنایی بیان کردند. حامد (سینا مهراد) یک ضابط قوه قضائیه است که پی به فساد نیما بحری (امیر آقایی) میبرد. نیما برای حذف او نقشه قرار دادن یک پرستو در مسیرش را میکشد. پردیس پورعابدینی در نخستین تجربه جدی بازیگری، ایفاگر دو نقش متفاوت در سریال آقازاده شد: راضیه و مانلی. او که از شهرستان به تهران آمده بود، مدهوش زرق و برق زندگی نیما میشود و میپذیرد بهعنوان یک طعمه، حامد را به دام بیندازد. این شخصیت در “آقازاده” منفی است اما وجوه منفیاش بهخاطر سادگی و خوشبینی حاصل شده و باز هم بهتر است بگوییم خاکستری است. به همین خاطر است که وقتی عاشق حامد میشود به اصل خود بازمیگردد. پورعابدینی در نقش مانلی، ضمن آنکه همچنان سادگی و صداقت دخترانه داشت، یک پرستوی واقعی بود. او در قالب دختری مذهبی سراغ حامد رفت و توجهش را جلب کرد. در ادامه اما عاشق شد و از جلد مانلی بیرون آمد و حتی به همین خاطر به طرز فجیعی کشته شد. پردیس پورعابدینی حضوری تحسینآمیز در سریال “آقازاده” داشت و ره صد ساله را یکشبه پیمود. او یک سال بعد سیمرغ جشنواره فجر را برای بازی در فیلم بی مادر گرفت.
زنی که برای خشونت و نفرت مرزی قائل نیست!
محمدحسین مهدویان فیلمنامه “زخم کاری” را با نگاهی به کتاب “بیست زخم کاری” اثر محمود حسینیزاد که آن هم نمایشنامه “مکبثِ” شکسپیر را الگو قرار داده بود، نوشت. حسینیزاد در این کتاب داستان چند مرد ثروتمند، مقتدر و بانفوذ را روایت کرده که در شرکتهای مختلف سودده مانند شرکتهای نفتی فعالیتهای گسترده دارند و با کشورهای خارجی معامله میکنند. مهدویان به اقتضای شرایط سریال و تفاوت آن با اثر مکتوب، فضای روایت و ویژگیهای برخی شخصیتها را تغییر داد که حاصلش شد زخم کاری. سمیرا نسخه ایرانی لیدی مکبث بود که سودای رسیدن به مال و مقام داشت. او برای انتقام و نیز رسیدن به قدرت مرزی برای خود قائل نمیشد. سمیرا عامل اصلی گرایش همسرش مالک به سمت شورش علیه خاندان ریزآبادی بود و حتی دستش به خون نعمت ریزآبادی آلوده شد. رعنا آزادیور درکی درست از شخصیت داشت و شمایل یک زن قدرتمند با همه ویژگیهای غیراخلاقی برای رسیدن به اهدافش را استادانه به تصویر کشید. او حالات مختلف سمیرا از حس تحقیر، لذت انتقام، وحشت پس از قتل و… را آنگونه ترسیم کرد که در ذهن بسیاری از مخاطبان بهعنوان زنی قوی و در عین حال درندهخو ثبت شده. البته این کارکتر فراتر از خاکستری بود و می توان او را منفی نامید. سمیرا در فصل دوم “زخم کاری” نیز حضور دارد که جمعه گذشته اولین قسمت آن پخش شد.
باز هم یک قربانی که می خواهد انتقام بگیرد!
مجموعه نمایشی “یاغی” اولین سریال محمد کارت بود که فیلمنامه آن را به همراه پدرام پورامیری و حسین امیری دوماری و با نگاهی به رمان “سالتو” نوشت. سریال، داستان جاوید (علی شادمان) یک کشتیگیر نوجوان از طبقه ضعیف جامعه را روایت میکرد که مورد توجه بهمن (پارسا پیروزفر) قرار میگیرد. بهمن و همسرش طلا اما قصد سوءاستفاده از جاوید و دیگر کشتیگیران را دارند. طلا همسر بهمن، زنی مهربان است که در ناز و نعمت بهسر میبرد. این زنِ آرام اما وقتی پی میبرد همسرش عامل قتل پدرش بوده، دچار انقلاب درونی میشود. همزمان نیز با همسرش در نقشه سوءاستفاده از جاوید و دوستانش برای قاچاق موادمخدر دست دارد. طلا در نهایت راه چاره برای قتل همسر را همکاری با رقیب او یعنی اکبر مجلل (فرهاد اصلانی) میداند. البته یک بار هم دستش به خون رقیب (شیما با بازی نیکی کریمی) آلوده میشود. طناز طباطبایی سیر تغییر شخصیت را باورپذیر نشان داد و آنقدر خوب عمل کرد که مخاطب از خود میپرسید این زن خشن و انتقامجو همان طلای مهربان است که شیما، رقیب عشقی را راحت میکشد و نقشه قتل همسر را میکشد؟ طلا جزو شخصیتهای زنی است میتوانست زندگی بیحاشیهای داشته باشد؛ اگر همسر پای او را با ماجرای قاچاق موادمخدر نمیکشید، پدرش را نمیکشت و …
زنی روان پریش که حس همدلی مخاطب را بر می انگیزد!
امیرحسین ترابی سریال “خون سرد” را با نگاهی به سریال معروف “دکستر” ساخت. او اما موفقیت چندانی بهدست نیاورد! سریال داستان دکتر کسری (امیر آقایی) را روایت کرد که سوژههایش را در کمال خونسردی میکشد؛ کسانیکه بهزعم آقای دکتر، حضورشان برای جامعه ضرر دارد! سارا رسولزاده نیز نقش خواهر دکتر را بازی کرد. سارا جزو شخصیتهایی است که بهخاطر شرایط خاص زندگی تبدیل به زنی قاتل و انتقامجو میشود. مادرش در کودکی جلوی چشم او و برادرش از سوی ناپدری رنج بسیار میبرد و در نهایت کشته میشود. سارا حالا که باید طعم شیرین زندگی را بچشد، متهم به روانپریشی از سوی همسر است. در ادامه اما مشخص میشود همسر وارد یک رابطه شده و خود عامل بیماری سارا است. او نیز به سیم آخر میزند و دستش به خون همسر آغشته میشود. سارا رسولزاده در خونسرد کاراکتر یک زن خشمگین و بیمار را طوری بازی کرد که حس همدلی مخاطبان را برانگیخت. خشم و نفرت در سکانس آخر در مواجهه با ناپدری در سراسر وجودش پیدا بود و از این منظر نمره قبولی گرفت. حیف که “خونسرد” سریالی موفق نبود و بازی خوب رسولزاده هم آنطور که باید به چشم نیامد.
زنی که به عشقش نارو می زند!
مصطفی تقیزاده در سریال “حرفهای” یک قصه جنایی- معمایی را روایت کرد و نقشهای اصلی را به سارا بهرامی، سیروان خسروی، علی مصفا، ماهور الوند، زانیار خسروی و… سپرد. سریال بهجز قسمتهای آخر خوب بود و قابل توجه. ماجرای سریال “حرفهای” بر پایه یک معما پیش میرفت که امیرعلی (سیروان خسروی) عهدهدار بخش زیادی از قصه بود و ردش در بسیاری از قتلهای زنجیرهای دیده میشد. در میانه داستان مخاطب پی برد سونیا (سارا بهرامی) و امیرعلی در یک دوره دلباخته هم بودهاند اما کمتر کسی حدس میزد، پشت همه نقشهها و قتلها سونیای مهربان حضور دارد! در اوخر قصه هویت سونیا لو رفت و در سکانسهای پایانی خود امیرعلی هم ماجرا را فهمید و شوکه شد. سریال “حرفهای انگیزههای شخصیت منفی و دلایل گرایش او به سمت کارهای خلاف تا جاییکه حتی به عشق خود هم نارو میزند را خیلی باز نکرد. “حرفهای” جزو سریالهای خوب سارا بهرامی است که برخوردی درست با شخصیت داشت و چرخش سونیا را باورپذیر و منطبق با ویژگیهای شخصیت ارائه کرد. در کارنامه این بازیگر سریال “خونسرد” هم وجود دارد که در آن نقشی منفی برعهده داشت. بازیاش در خونسرد اما توام با اغراق بود و اساسا خود سریال جای چندانی برای دفاع نداشت.
ترکیبی از قدرت، حسادت و جسارت برای خیانت!
حسن فتحی در سریال “جیران” بخشی از اتفاقات دوران قاجر و ماجراهای دربار ناصری را روایت کرد. این سریال به مذاق خیلیها خوش آمد و به مذاق خیلیها هم نه. علاوه بر “نقره” چند شخصیت زن منفی دیگر هم در سریال وجود داشت اما این یکی متفاوت از بقیه بود! داستان سریال جیران در دربار ناصرالدین شاه قاجار میگذشت که ترکیبی از وقایع تاریخی و تخیل سازندگان بود. در این سریال شخصیتی وجود داشت به نام نقره که حتی توانست خود را در دل مهدعلیا جا کند. اطمینان به او تا حدی بود که کسی شک نکرد قاتل فرزند خردسال جیران است. نقره با مکر و حیله پی به هویت خواجه روشن برد و دانست او در واقع مرد است! این دخترِ مثلا عاشقپیشه به قدری سنگدل و جاهطلب بود که بهراحتی اربابش را کشت؛ به کفایتخاتون خیانت کرد و عروس میرزا آقاخان نوری شد. ستاره پسیانی شمایلی باورپذیر از نقره ارائه کرد که در بازیاش حس قدرت، حسادت، جسارت، خیانت و … ملموس بود و همزمان تنفر مخاطب را برمیانگیخت. پسیانی در “حیثیت گمشده” هم عهدهدار کاراکتری است که مدتها مشغول توزیع مواد مخدر بوده اما تصمیم گرفته به شهرش بازگردد و سمت کار خلاف نرود. بازیاش در این سریال هم قابل توجه است؛ هرچند ویژه نشده.
شورش علیه ارباب!
سریال “آمستردام” به کارگردانی و نویسندگی مسعود قراگزلو داستان مردی صاحبقدرت و ثروت (پیمان با بازی مهدی سلطانی) را روایت میکند که رقبا برای بیرون راندن او مدام در حال نقشهکشیدن هستند. پیمان نیز، ساز و برگ خود را مجهز کرده تا ضمن مقابله، میدان را خالی نکند. توزیع “آمستردام” مدتی است متوقف مانده؛ البته ساترا اعلام کرده مجوز قسمتهای باقی مانده داده شده. شنیده میشود مسئله سریال حقوقی است؛ سریالی که البته در زمان پخش نتوانست موج ایجاد کند. مینا ساداتی در “آمستردام” نقش دختری بهنام سایه را بازی میکند که صاحب موقعیتی خاص پیش پیمان (مهدی سلطانی) شده اما نقشهای دیگر در سر دارد. کمکم هویت واقعی او نمایان میشد که پخش سریال ادامه نیافت. ظاهرا سایه یک مهره باند قاچاق است. این بازیگر معصومیت کاراکتر و روی دیگر آن یعنی شورش علیه پیمان را قاعدهمند به تصویر کشید که خب برای یک هنرپیشه رقم زدن این اتفاق امری بدیهی است. همانطور که گفتیم “آمستردام” فاقد قدرت برای ایجاد موج بود و بازی خوب برخی بازیگران بهچشم نیامد. سریال حتی اگر در مقیاس بالا دیده میشد، امکانی برای بروز همه توانمندیهای بازیگری ساداتی را ایجاد نمیکرد؛ مگر آنکه در قسمتهای پخش نشده شخصیت دچار تحول اساسی شده باشد… .
نقش آفرینی احساسی-عصبی!
بابک کایدان فیلمنامهای در نقد مسائلی چون نابرابری اجتماعی نوشت و برای منظور خود از جذابیتهای نمایشی مثلث عشقی، مافیا، خیانت و … بهره برد. حسین سهیلیزاده “مانکن” را کارگردانی کرد. خلاصه داستان هم این بود: کاوه و همتا دلباخته یکدیگر هستند اما مشکلات اجتماعی پیشرویشان و تفاوتهای فرهنگی و اقتصادی میان خانوادههایشان باعث میشود در مسیر رسیدن به هم با چالشهایی اساسی مواجه شوند و… در سریال پرحاشیه “مانکن”، مریلا زارعی نقش کتایون را برعهده داشت که از طریق فشنشو صاحب ثروت شده بود. کتی طی یک اتفاق با کاوه، پسر معشوق سابق خود آشنا میشود و شرط میگذارد اگر با او ازدواج کند، بدهی پدر ورشکستهاش را پرداخت میکند. این اتفاق میافتد و اینگونه روی دیگر کتی یعنی حس انتقام و البته عاشقی! هویدا میشود. به باور غالب مخاطبان، “مانکن” سریالی موفق نیست؛ هرچند در زمان پخش پر مخاطب بود. با این حال مریلا زارعی گلیم خود را بهخوبی از آب بیرون کشید و توانست با احساسات مختلف شخصیت مثل خشم، کینه، سنگدلی، عاشق پیشگی، ترحم و حقارت مخاطبان را تحت تاثیر قرار دهد. به قول نویسنده سایت ویجیاتو «بازیِ احساسی-عصبیِ مریلا زارعی بسیار خوب است و میتوان گفت اصلا بهترین بازیگر سریال مانکن محسوب میشود اما کم و کاستیهای کاراکتر کتایون بر هنرمندی بازیگرش غلبه دارد.»
زنی در قامت پدرخوانده!
بهرنگ توفیقی در “سرگیجه” داستان پیمان (حامد بهداد) را روایت کرد که پس از سوءتفاهم خانوادگی، با کامران (هادی حجازیفر) درگیر میشود. گمانها این است که پیمان کامران را کشته و همین سرآغاز اتفاقات معمایی سریال است. پای پلیس وسط کشیده میشود و خود پیمان هم برای اثبات بیگناهی آستین بالا میزند. شبنم مقدمی در سرگیجه ایفاگر نقش پریسا شد که مهمترین ویژگیاش جاهطلبی، حسادت و مالدوستی بود. به همین خاطر از هیچ تلاشی برای رسیدن به مقصود دریغ نکرد. پریسا مرتکب قتل همسر (کامران) شد و با صحنهسازی آن را گردن پیمان انداخت. از فریبا و کامران طی یک صحنهسازی عکس گرفت تا او را جلوی همسرش خائن جلوه دهد. در نهایت هم مشخص شد این پرسیا است که مثل یک پدرخوانده نقشه میکشد و دیگران را بازی میدهد. شبنم مقدمی برای نمایش ویژگیهای منفی پریسا خویشتندارانه رفتار کرد و تا قسمتهای پایانی کمتر کسی به او مظنون بود. وقتی دستش رو شد اما روی خبیث شخصیت را بهخوبی نشان داد. او و دیگر بازیگران سریال اما از کیفیت پایین “سرگیجه” متضرر شدند. سریال کشدار پیش میرفت و در خیلی از قسمتها اتفاق خاصی رخ نمیداد. چهبسا اگر حجم وقایع و رودست زدنهای “سرگیجه” بهاندازه قسمت پایانی بود، سرنوشت بهتری برای سریال رقم میخورد.