پیگیری های بی نتیجه مدیران ارشاد
- شناسه خبر: 5506
- تاریخ و زمان ارسال: 20 بهمن 1402 ساعت 23:57
روز پنجمِ جشنواره فیلم فجر مشهد هم مانند روز قبل پرمخاطب بود که باید دلیل اول آن را تعطیلی و دومی را این بدانیم که حالا دیگر به گوش همه رسیده که جشنواره فیلم فجر در مشهد در حال برگزاریست. اگرچه مدیران ارشاد قول داده بودند که برای اضافه شدن چند فیلم شاخص دیگر از جمله “صبحانه با زرافه ها” ساخته سروش صحت و “تمساح خونین” ساخته جواد عزتی تلاش کنند ولی ظاهرا این تلاش تا امروز به جایی نرسیده و این بزرگترین نارضایتی مخاطبان بیست و یکمین جشنواره فیلم فجر در مشهد است. در این روز دو فیلم “پرویز خان” و “شمشیر و اندوه” در سینما آفریقا به نمایش درآمد که در ادامه گزارش به آنها پرداخته ایم؛
– به یاد مرحوم پرویز دهداری
“پرویز خان” شاید برای فوتبال دوستان قدری جذاب تر از دیگران باشد. چراکه نگاهی به زندگی مرحوم پرویز دهداری سرمربی اسبق تیم ملی فوتبال ایران دارد.
در این فیلم ماجرای استعفای ۱۴ بازیکن تیم ملی پس از بازیهای آسیایی ۱۹۸۸ سئول و دعوت از بازیکنان جدید توسط مرحوم دهداری به تصویر کشیده شده و اتفاقات مربوط به آن مقطع زمانی بررسی شده است.
برخی کارشناسان فوتبال و اهالی رسانه پس از دیدن این فیلم نقدهایی را به برخی صحنه های آن عنوان کرده اند. این فیلم بی تردید صاحب بیشترین عنصر وجودی از یک فیلم ورزشی در تاریخ سینمای ماست و تصویر زندگی دهداری در مقطعی از سال ۱۳۶۵ بستری مناسب را برای قصه گویی و خلق یک داستان سینمایی تاریخی ورزشی فراهم کرده است.
فیلم پرویز خان برشی از سال ۱۳۶۵ را بازگو می کند، بازیهای آسیایی ۱۹۸۶ پایان یافته و تیم ملی فوتبال از این بازیها حذف شده است، ۱۴ بازیکن تیم ملی به علت اختلاف سلیقه با کادر فنی تیم ملی فوتبال از تیم ملی استعفا می دهند، فشار روی دهداری برای استعفا به دلایل امنیتی و حتی نظامی زیاد است، دهداری اما به نحو شگفتانگیزی در تیم ملی مانده و به نحوی شگفت انگیزتر به جای استفاده از سایر سرمایه های شاغل در فوتبال ایران روی به جمعی بازیکن جوان و گمنام و کم ادعا می آورد و در اسفند ماه ۱۳۶۵ با همین جوانان تازه وارد، کویت قدرت اول آسیا در آن روزگار را شکست می دهد.
جذابیت های تاریخی و حضور بازیگران نام آشنا در این فیلم، تماشاگری که دل خوشی از سینمایی های ورزشی تمام سالیان اخیر ندارد را مجذوب خود کرده است اما در این میان برخی از انتقادها هم از مصادیق تاریخی ارایه شده در بطن فیلم گرفته شده است.
علی ثقفی کارگردان جوان این فیلم خودش توضیح می دهد که در برخی از صحنه ها بدون در نظر گرفتن تقدم و تاخر تاریخی، ماجراها را به نفع سناریو عوض کردیم، بی تردید این اشکال عمده ای نمی تواند باشد چرا که مثلا در فیلم خوب ماجرای نیم روز هم می بینیم که ترتیب برخی از اتفاقات عوض شده و مثلا حادثه ای در خرداد ۱۳۶۱ به پنج ماه عقب برگشته و در روایت تاریخی ماجرای نیم روز به آذرماه سال ۱۳۶۰ چسبیده است.
در این فیلم شخصیتی خیالی به نام وحید کامیاب وجود دارد که وجود خارجی ندارد و این شخصیت که بیشتر بار منفی قصه را هم به دوش می کشد، ترکیبی شگفت از نام هایی مثل حمید درخشان، محمدپنجعلی، ناصر محمدخانی و سایر بازیکنان مستعفی تیم ملی فوتبال بوده است. برخی از اتفاقات پیش افتاده پیرامون این شخصیت مستند نیست و البته نباید هم باشد چون قالب ساخت این فیلم مستند نیست و کارگردان بعد از پژوهش کامل روی این اثر آن را به نحو افزایش بار دراماتیک قصه، تغییر داده است.
بیشتر کسانی که این فیلم را دیده اند، اشکالات فیلم را متوجه همین تقدم و تاخر در زمان می دانند و اعتقاد دارند که چنین لحظاتی هیچ گاه در پاییز و زمستان سال ۱۳۶۵ رخ نداده اند.
تاکید می کنیم که برخی تغییرات برای اهداف جذابیت های سینمایی این اثر صورت گرفته است، مثلا کاری که بازیکن تیم ملی در ابتدای فیلم می کند و با رفتار تاکتیکی بازیکن تیم حریف را به ظن دهداری کنف می کند، در سال ۱۳۶۷ و در مقدماتی جام ملتهای آسیا توسط مرتضی کرمانی رخ داده است اما اینجا زمان وقوع این پدیده به سال ۱۳۶۵ و بازیهای آسیایی سئول برگشته و در ادامه این شخصیت که برداشته از مرتضی کرمانی است، جزو مستعفیان تیم ملی قرار می گیرد که باز هم در ادامه روند معرفی پرویز دهداری به تماشاگر و اصول فکری او تاکید دارد.
به نظر من بازی بازیگران این فیلم حتی بازیکنان تیم ملی که نقش بیشترشان را جوانانی تازه وارد و آماتور ایفا می کنند از نقاط برجسته فیلم است و بازیگزان نقش احمدرضا عابدزاده، کریم باوی و سیامک رحیم پور به خوبی از ارائه نقش خود برآمده اند. ضمن این که بازی درخشان سعید پورصمیمی باعث شده است تا بازیگر تاریخ ساز ناخداخورشید را در این میدان تازه تحسین کرده و باور داشته باشیم که می توان با این بازی او را از همین حالا در جمع نامزدهای بهترین بازیگر نقش اول مرد قرارداد.
– یک انیمیشن تاریخی- مذهبی
انیمیشن شمشیر و اندوه اثری ۹۲ دقیقهای است که برهه تاریخی بعد از شهادت امام حسن مجتبی(ع) تا ورود امام حسین(ع) به کربلا را روایت میکند. روایت این اثر از زاویه دید یک ایرانی است که در شهر مداین زندگی میکند و منجر به پیوستنش به قافله امام حسین (ع) خواهد شد. مخاطب این انیمیشن نوجوان و جوان در نظر گرفته شده است. این پویانمایی برای اولین بار در تاریخ انیمیشن ایران با استفاده از اسکن انسانی (MetaHuman) تولید شده است.
صداپیشگان فیلم شمشیر و اندوه از این قرارند؛ زهره شکوفنده، مهبد قناعت پیشه، تورج نصر، غلامرضا صادقی، سعید مقدممنش، میثم نیکنام، سعید غفارمنش، حسام صادقینیکو، محسن سرشار، محسن زرآبادی، اعظم حبیبی، کوروش زارعپناه، مهرداد معمارزاده، مریم خلقتی، شیدا زینی، عالمتاج خیرینیا، ابراهیم ربیعی، جوانه برهانی، میلاد مبینی، شهره روحی و مسیحا شیهدیاصل. فیلمنامه شمشیر و اندوه را عماد رحمانی و مهدی جعفری نگاشته اند و کارگردانی این اثر هم بر عهده عماد رحمانی و مهرداد محرابی است.
انیمیشن موشن کپچری با خط داستانی درست اما بدون رعایت قواعد معماری، تاریخی و دیالوگنویسی. “شمشیر و اندوه” اگر چه کار پرهزینه و پردردسری در حوزه ساخت است اما سازندگان آن، چنان مبهوت مسائل فنی شدهاند که انگار چنین نکاتی را یادشان رفته. فیلم حوالی دهههای ۴۰ و ۵۰ هجری قمری را روایت میکند اما معماری برای شهرهای عربی آفریقایی قرون جدید، لباسها یادآور دوران جنگهای صلیبی و شخصیت اول با نام کارن با پرشها و ابزار آلاتش، بازی پرنسآفپرشیا را تداعی میکند.
قصه کلی، سر و ته دارد اما مشکل بستر روایت تاریخی و جغرافیایی آن است. تمام شخصیتهای ایرانی، نامهای اصلی ایرانی مثل کارن، هامان، جاوید، بهنام و… دارند و در مدائن، صاحب شغل و… هستند حال آنکه در واقعیت، ایرانیان تحت عنوان موالی و شهروند درجه دو، برای زندگی در قلمروی خلافت میبایست تحت سرپرستی یک قبیله بوده و نامی عربی میداشتند. کارن، قهرمان قصه که پسربچهای زخمی است بر دوش عمویش ماهان که سوارکار است، یکشبه از مدائن به بخارا میرود. اول اینکه فاصله مستقیم این دو شهر حدود ۲۵۰۰ کیلومتر است که برای طی آن چند ماه وقت باید صرف میشده. ضمنا بخارا نه در آن زمان بلکه در سال ۵۴ هجری قمری توسط عبیدالله بن زیاد برای اولین بار فتح میشود. بنابراین آن زمان، اسلام جایی در آن سرزمین نداشته و سیحون و جیحون، مرزهای قلمروی اسلامی بودند و عبور از آنها راحت نبوده است. مورد دیگر شخصیتی به نام اشعث است که با توجه به زخم چشم او، منظور اشعث بن قیس کندی است. او در فیلم، علویان را قتل عام و نهایتا توسط ماهان کشته میشود اما در تاریخ، اشعث در سال ۴۰ هجری قمری و در زمان خلافت امام حسن(ع) در کوفه میمیرد.
در صحنههای آخر فیلم، دست کارن زخمی که تکان میخورد در میان پیکرهای واقعه عاشورا دیده میشود و در نمای بعد، او را سوار بر اسبی بر دیواره بنایی با گنبدی طلایی میبینیم. در میان مجروحان عاشورا، چنین نامی وجود ندارد و اگر سازندگان تحت تاثیر روز واقعه این کار را کردهاند عبدالله در آن فیلم تنها شاهد ماجرا بود. آن بنا هم اگر کاخ یزید بوده که هیچ وقت سپاهی در دوران خلافت یزید به دمشق لشگر نکشید و فتح دمشق توسط عباسیان هم حدود ۷۰ سال بعد از عاشورا در سال ۱۳۲ هجری قمری رخ داد که حضور کارن در آن واقعه غیرعادی است. مگر آنکه تمثیلی از قدس بوده باشد که فتح آن در سال ۱۶ هجری قمری و ماجراهای جنگ صلیبی هم در قرن پنجم هجری قمری بوده است!
علی روغنگران