یک تراژدی خودخواسته
- شناسه خبر: 3875
- تاریخ و زمان ارسال: 21 فروردین 1402 ساعت 12:26
در سالهای اخیر کم نبودهاند هنرمندانی که خبر درگذشتشان جامعه را در شوک فرو برده و موجب ناراحتی و حسرتمان شده است. هنرمندانی که برخی به دلایل طبیعی چون بیماری و کهولت سن و… از دنیا میروند و برخیهای دیگر ناغافل و ناگهانی، به اصطلاح فرهنگمان جوانمرگ میشوند. در این میان اما از همه دردناک تر همان مرگ خود خواسته یا خودکشی است. ایران و غیر ایران هم ندارد و خودکشی همیشه تراژدی غمناکی است که مردمان جغرافیای مختلف را به یک اندازه در حسرت و اندوه فرو میبرد. اما چرا هرازگاهی خبر خودکشی هنرمندان را میشنویم و به عبارت دیگر آیا خودکشی کردن واقعا در میان قشر هنرمند و فرهیخته بیشتر است؟
روز چهارشنبه هفته گذشته خبر دلخراش مرگ کیومرث پوراحمد، کارگردان مطرح ایرانی همه را به شوک فرو برد. اما شوک اصلی زمانی وارد شد که نحوه مرگ این کارگردان بزرگ سینما و تلویزیون و خالق قصههای مجید و خواهران غریب در رسانهها اعلام شد؛ خودکشی!
این اتفاق علاوه بر تلخی خود خبر، غصه بزرگی بود برای جامعه ایرانی که سازنده خاطرات خوش کودکیهایش را از دست داده بود، آن هم به این شکل و صورت. اما موضوع دیگری که فوت کیومرث پوراحمد به همه یادآوری کرد، خودکشی هنرمندان و چهرههای مطرح دیگر در سالهای اخیر بود.
همین دوسال پیش بود که خودکشی یک هنرمند دیگر همه را شوک زده کرد. زهره فکور صبور، زن جوان ۴۳ ساله و بازیگر مطرح تلویزیون که در اسفند ۱۴۰۰ زندگیاش را تمام کرد. زهره فکور صبور که در سریالهای نرگس و دلنوازان به شهرت رسید و در آخرین روزهای عمرش هم در سریال تلویزیونی «بی همگان» ایفای نقش کرده بود، بی آنکه نتیجه بازیاش در این سریال را ببیند و پیش از پخش این مجموعه از تلویزیون، مرگ خودخواسته را انتخاب کرد. علت مرگ این بازیگر، اوردوز اعلام شد و به گفته همشهری آنلاین، او بیش از ۱۰۰ قرص آرامبخش مصرف کرده بود. پس از مرگ او، بخشی از صحبتهایش در برنامه تلویزیونی “زنده رود” همه جا منتشر شد و مورد توجه قرار گرفت: «اگر به گذشته برگردم ابداً بازیگر نخواهم شد، زیرا از کودکی به دنبال زندگی آرام و بیدغدغه بودم و اگر عقل آن موقع را داشتم ازدواج میکردم و بچههایم را بزرگ میکردم، اگر روزی هم بچهدار بشوم نمیگذارم وارد این حرفه شود و میگذارم که برگردد به یک زندگی عادی».
چندی قبلتر هم در فروردین همان سال، خبر خودکشی آزاده نامداری همه رسانهها را پر کرد و همه مبهوت مرگ این مجری جوان و مطرح صداوسیما شدند. نامداری که از ۱۳۸۴ با مجریگری برنامه تازهها به شهرت رسید، در طول دوران کاری و زندگی شخصیاش، حواشی بسیاری را از سرگذراند. او در ۱۳۹۲ خبر ازدواج خود با فرزاد حسنی را رسما اعلام کرد و در کنار او در مراسمهای رسمی و تلویزیون حضور یافت. ازدواج این زوج معروف و پرحاشیه، یک سال بعد تمام شد و خبر طلاق آنها در همه رسانهها بازتاب پیدا کرد. نامداری علت طلاق خود را با انتشار یک عکس با چشم کبود در صفحه اینستاگرام خود، “خشونت خانگی” اعلام کرد. یک سال بعد دوباره خبر ازدواج او با شخص دیگری منتشر شد. اما در سال ۹۶ انتشار عکسی از نامداری و خانوادهاش در پارکی در سوییس بدون داشتن حجاب، این مجری سرشناس را دوباره سر زبانها انداخت و انتقادات بسیاری را به سوی او روانه کرد. بعد از این اتفاق فشار زیادی روی آزاده نامداری بود، در تلویزیون ممنوعالتصویر شد و به گفته همسرش، گذرنامهاش هم ضبط شده و ممنوعالخروج بود. نهایتا در فروردین ۱۴۰۰، پیکر او در خانهاش پیدا شد و تحقیقات بعدی ثابت کرد که علت مرگ خودکشی بوده است.
درباره پوراحمد اما علت خودکشی هنوز به درستی اعلام نشده است. هر چند که مجله فیلم امروز به سردبیری هوشنگ گلمکانی مدعی شد که کیومرث پوراحمد از سر افسردگی و ناامیدی، بیآیندگی و بیهودگی خودکشی کرده و به زندگی خود پایان داده است؛ همین قدر سهمگین و باورنکردنی، وحشتناک و تکاندهنده.
انجمن علمی روانپزشکان ایران در مورد بازتاب درگذشت مرحوم کیومرث پوراحمد در اطلاعیه ای در مورد پیامدهای اجتماعی و عمومی این ماجرا هشدار داد که در بخشی از آن آمده: «مرگ پوراحمد در هنگامهای رخ داد که رنجی عمومی دامن مردمان زیادی را گرفته و کسانی را نیز شاید گرفتار احساس یاس، بیآیندگی، درماندگی و میل به تباهی خود نموده باشد. از اینرو باور داریم پرداخت رسانهای و عمومی به این ماجرا از قضا باید دقیقتر و با مراعاتی بیش از زمانهای دیگر صورت پذیرد. فقدان خالق قصههای مجید به عنوان یک انسان متخصص با جایگاه حرفهای و اثرگذاری در جامعه ایران دارای پیچیدگیهای فلسفی، روانشناختی، جامعهشناختی و انسانشناختی خاصی است که بدون شناخت و تبیین و تحلیل آثار هنری و زندگی حرفهای، فردی، و خانوادگی او نمیتوان به سادگی در مورد زمینهها و دلایل این کُنش ” پایان دادن به زندگی” دست به تحلیل زد. از قربانی خودکشی نباید قهرمان ساخت. خودکشی را نباید دراماتیزه کرد. خودکشی میتواند مورد تقلید قرار گیرد، همان طور که میل به تقلید خودکشی، در موارد مشابه قبلی در شبکههای اجتماعی دیده میشود. در عین حال این ابراز آشکار میل به پایان دادن به زندگی میتواند نمودی از یک وضعیت اجتماعی و نیازمند توجه سیاستمداران باشد. اکنون بهترین زمان برای” پیگیری” پیادهسازی سند ملی سلامت روان با محوریت پیشگیری از خودکشی است. تورم مهارگسیخته و افزایش روزافزون هزینههای زندگی از عوامل جدی افزایش یاس و افت سطح سلامت روانی اجتماعی است که افزایش خودکشی یکی از تظاهرات آن است. چنانکه اگر هواشناسی گزارش احتمال طوفان بدهد دستگاه های مسئول در وضعیت آمادهباش قرار میگیرند و تدابیر پیشگیرانه اتخاذ میکنند، اکنون وظیفه نظام سلامت و شورای اجتماعی کشور است که چنین رویهای را در این مورد در پیش بگیرند. این نوع مرگ در بین طبقات اجتماعی مختلف جامعه وجود دارد. اظهار نگرانی از وقوع این نوع مرگ طی سالهای اخیر در بین هنرمندان، متخصصان، روشنفکران، پزشکان، و دانشجویان، یک زنگ هشدار برای سیاستگذاران، برنامهریزان و متولیان امر تلقی میشود.»
علیرغم تمام این صحبت ها آنچه در آمار جهانی به وضوح مشخص است، گویای این واقعیت است که خودکشی در میان هنرمندان و فرهیختگان 18 درصد بیشتر از مردم عادی است. بعضی از هنرمندان به نام هنرمندان مرگ و خودکشی معروف هستند مثل لوگن شاعر، چرا که مسائل سیاه و تاریک جامعه را تشخیص میدهند و چون روحیه حساس تری دارند در کارهایشان نمود پیدا میکند. آنها مسائلی را در جامعه تشخیص میدهند که شاید مردم عادی به سادگی از کنارشان عبور کنند. البته این را هم باید گفت که در مواردی دیگر هم هنر و به ویژه هنرهای پرطرفداری چون سینما، تلویزیون و موسیقی، همچون دو لب شمشیر محسوب میشوند و برای عده زیادی دنیایی تلخ و شیرین دارند. دنیایی که به همان اندازه که شیرینیاش هیجانبخش است، میتواند تلخی نادری را هم به فرد هنرمند بچشاند. بسیاری از ستارههایی که زمانی معروف بودهاند، این تلخ و شیرینی را چشیدهاند. روزگاری بوده که تشویق و تحسین میشدند و هواداران برای گرفتن امضا یا عکس یادگاری از آنها صف میکشیدند، منتقدان هم روی خوش نشانشان میدادند و به اصطلاح ستارهشان در آسمان میدرخشید. اما پس از مدتی سوی این درخشش کم میشد و رفته رفته طرفداران از اطرافشان خالی میشدند و حالا نوبت چشیدن طعم تلخ فراموشی و به حاشیه رفتن بود.
نویسنده: علی روغنگران