یک متادرام ناب
- شناسه خبر: 5173
- تاریخ و زمان ارسال: 9 دی 1402 ساعت 22:51
این شبها شاهد اجرای نمایشی تحت عنوان “روورانس” به نویسندگی و کارگردانی نوید اسدیان هستیم که هر شب در دو نوبت ۱٩:۴۵ و ٢۱:۱۵ در تماشاخانه شمایل روی صحنه می رود. تهیه کنندگی این نمایش برعهده تهیه کننده پرکار این روزهای تئاتر مشهد، محمد طهان است و حضور بازیگرانی عمدتا تازه کار که به خوبی از عهده نقش شان برآمده اند از نکات جالب توجه این اثر است. “روورانس” در واقع نام همان بخش قدردانی از تماشاگران در پایان نمایش است و از این حیث، نامی آشنا برای دوستداران تئاتر است.
“روورانس” یک متادرام (نمایش در نمایش) موفق و تاثیرگذار است که تماشاگر را به فکر وا می دارد. وقتی نمایشی در نمایش دیگر ساخته و وجود داشته باشد. با یک جهان ممکن در مرتبه دوم رو به رو هستیم که دنیای درام اول برای آن حکم دنیای واقعی را دارد؛ بررسی و مطالعه متادرام و نقش آن در دنیای درام موضوعی است که باعث تلاش و گسترش دانش ما در حوزه شناخت جهان ممکن درام می شود.
نمایش در واقع داستان ۴ زوج از قشر متوسط جامعه است که هر یک به نوعی قربانی یکدیگر هستند. واقعیتی که در جامعه کنونی به وضوح دیده می شود. داستان آدمهایی که خواسته یا ناخواسته به یکدیگر ظلم می کنند و یا قربانی ظلم طرف مقابل می شوند. واقعیت تلخ تر اما آنجاست که هر یک از آنها به نوعی در روایتش حق را به خود می دهد، رفتارش را توجیه می کند و دلایلی می آورد که فقط از نظر خودش می تواند قابل قبول باشد.
در پرده اول بخشی از روایت را از زبان دخترها می شنویم. دیبا دختری که یک نامزدی ناموفق داشته، برای فرار از شرایط به پیشنهاد ازدواج پسر عمه اش مهرداد، پاسخ مثبت می دهد و بعد از گذشت ۱۰ ماه از زمان عقد، حالا دیگر به او علاقه مند شده است. اما ناگهان سر و کله ستاره، عشق سابق یا همان دوست دختر مهرداد پیدا می شود که برادرش را از دست داده و برای دلداری از مهرداد کمک میخواهد. مهرداد اما دلش پیش ستاره گیر می کند. وقتی دیبا با او برخورد می کند، از سوی عمه اش به فساد اخلاقی متهم می شود چرا که از دیدگاه عمه؛ او باید پیش از ازدواج تست بکارت می داده.
بیتا، بلاگری که درس خواندن را رها کرده و از پیجش کسب درآمد می کند. او معتقد است که امروز درآمد خوب داشتن مهمتر از تحصیلات عالیه است. البته در این میان به گفته خودش باید باج داد، تن داد… شنتیا که در راه معروف شدن، سکوی پرتاب او بوده برایش شرایط تعیین می کند؛ ابتدا اینکه او باید زیباتر و جذابتر بشود تا حدی که دیگر شباهتی به خودش ندارد و سپس جذب دخترانی که بعدا معلوم شده، شنتیا آنها را به دوبی برده است.
هستی اما گویی شرایط اش بحرانی تر از دیگران است. پدر هستی که یک کارمند بازنشته ساده است، برای جور کردن جهیزیه دخترش چند فقره چک میکشد. چکها برگشت می خورد و در نهایت باجناقش آقا مرتضی چکها را میخرد و او را روانه زندان می کند. هستی که از ماجرا باخبر شده به مغازه آقا مرتضی می رود تا از او رضایت بگیرد. آقا مرتضی کرکره را پایین می دهد و به هستی تجاوز میکند. بهنام، پارتنر هستی از ماجرا بی خبر است.
سوسن، دختری که از شرایط اش به ستوه آمده و به گفته خودش هر کاری میکرده که فقط زمان بگذرد. حالا پسری به نام سعید پیدا شده که میخواهد با سوسن ازدواج کند. او اعتقاد دارد که سوسن “آدم خوبی”ست. حقیقتی که به گفته سوسن تا به حال هیچکس نفهمیده بود.
در آغاز پرده دوم شخصیت روانشناس از میان تماشاگران به صحنه می آید. گویی قرار است آنها هم در نمایش حضور داشته باشند. تراپیستی که به معجزه صحنه اعتقاد دارد و از مراجعینش می خواهد مطبش را صحنه تئاتر در نظر بگیرند و با بازی کردن، خودشان را خالی کنند. او میگوید خیلی از بیمارانش را به کارگردانان تئاتر معرفی می کند. حالا نوبت به آن رسیده تا ماجرا را از زبان پسرها بشنویم. آنها در قامت بیمار زندگی شان را برای تراپیست تعریف می کنند.
شنتیا می گوید دخترانی که از طریق بیتا جذب شده اند در واقع قربانیانی برای دادن کلیه بوده اند.
مهرداد می گوید که حس می کند ستاره بیشتر از دیبا به او نیاز دارد و البته خودش هم…
سعید با لهجه روستایی و شخصیتی طناز میگوید که برای کار به شهر آمده و عاشق سوسن شده است.
بهنام که از شدت استرس نمیتواند جلوی لرزش پایش را بگیرد، می گوید هستی جواب تلفنش را نمی دهد و دکتر او را از ماجرای تجاوز و خودکشی ناموفق هستی مطلع می کند.
آنچه در پرده دوم بیشتر توجه مخاطب را جلب می کند، این واقعیت است که امروز چطور آدمها اعمال ظالمانه و سوء استفاده از دیگران را توجیه میکنند و در نهایت خود را بر حق می دانند.
در پرده سوم شخصیت مهران از میان تماشاگران به صحنه اضافه می شود و در دیالوگش جمله ای جالب توجه میگوید: “اونی که اسمش هیچ جا نیست، همه کاره است.”
صحنه، صحنه تئاتر است و مهران در حال بازی. او قرار است ذهن مخاطب را به سمت یکی از پدیده های امروزی جوامع بشری ببرد و آن “مصرف گرایی” است و برای مصرف گرایی چه مثالی بهتر از “پیتزا”
حالا شخصیت لاله پیتزا به دست با لباس سرآشپز وارد صحنه می شود و از قدمت این غذا می گوید و این واقعیت که “پیتزا هم مانند ما آدمها در طی زمان دچار تغییراتی شده و اصالت خود را از دست داده است.” درست است ما قربانی فرهنگ مصرف گرایی شده ایم.
پرده چهارم اما سراغ یکی دیگر از پدیده های جوامع بشری می رود؛ دنیای امروز دنیای “رسانه”هاست. اینجا اما بیشتر روی بد رسانه ها را می بینیم. آنجا که چگونه نحوه زندگی و حتی خصوصی ترین اتفاقات زندگی آدم ها تحت تاثیر رسانه ها قرار گرفته است. اینجا انسان قربانی فضای رسانه ایست.
در پرده پنجم ۴ دختر که برای بازی تئاتر از طرف تراپیست به مهران معرفی شده اند وارد پلاتو می شوند و خود را معرفی می کنند. ٣ ماه از کلاس با حرکات تند بازیگران و ریتم تند موزیک سپری می شود. حالا آنها با حضور استادشان مهران در حال تمرین هستند. آنها لبخند می زنند و به ظاهر حالشان خوب است ولی …
با ورود لاله و اعتراض و بحث اش با مهران متوجه این واقعیت می شویم که تراپیست مدتهاست که مجوز اش باطل شده و اصلا قرار نیست که دخترها در نمایش اصلی مهران حضور داشته باشند. آنها این بار قربانی مهران هستند و او که صرفا به دنبال کسب درآمد است با گفتن این جمله که من حال آنها را خوب کرده ام رفتارش را توجیه می کند. لاله نگران دخترهاست ولی خودش یک قربانی است.
پرده پنجم تمرین پسرها در پلاتو با حضور لاله در قامت دستیار کارگردان (مهران) است. آنها درخواست هایی دارند. مطالبه پیش پرداختی که هنوز داده نشده و البته دیدن دخترها …
پرده پنجم، کافی شاپ است و بحث های دونفره که کلید واژه مشترک همه آنها “لاله” است. لاله که در واقع قصد نجات آنها را دارد از دید دختران موجودی مزاحم و غیر قابل اعتماد است. این شرایط البته در زندگی روزمره هر روز دیده می شود. انسانهایی که برای ما دل می سوزانند و میخواهند جلوی قربانی شدنمان را بگیرند، بارها از سوی ما رانده شده اند.
پرده آخر؛ منولوگ تاثیرگذار لاله: “من نقش بازی نمیکنم. فقط یه ذره از زندگی خودمو بازی میکنم. خیلی خوب می شد اگه آدمها همو می دیدن. منو هیچکس ندید. کاش تو دنیا هیچ روورانسِ فیکی وجود نداشت. کاش اگه کسی بلند میشه و برام دست میزنه یعنی منو دیده، فهمیده، با من اشک ریخته، خندیده. هیچکس نیاز به تشویق الکی نداره. عادتم نده به این لبخند سرد. اگه میشه به جای دست زدن دستمو بگیر.”
نمایش “روورانس” اجرایی شیوه گرا، سبک و سیاق دار و ساختارمند است، که برفرم و داشته های بصری و نمایشی تاکید مضاعف دارد و به گونه ای تئاتر ناب ارزیابی می شود؛ این نمایش رنج و تنهایی انسان را به خوبی به نمایش می گذارد.
نوید اسدیان (کارگردان) درباره سنگینی فرم بر محتوا می گوید: “من از محتوا به فرم رسیدم و نه برعکس. به همان میزان که محتوا مهم است، فرم نیز اهمیت دارد و تطابق این دو برای من بسیار با اهمیت است. محتوا آن چیزی است که به ذهن می رسد و فرم آن چیزی است که با چشم می بینیم. من تلاش کردم که این تطابق به وجود بیاید. در واقع من نیامدهام فرم را شبیه چیزی بگیرم، فرم من افراد جامعه بودند یعنی سنگینی که جامعه بر روی افراد میگذارد؛ من چقدر از خودم خارج میشوم تا بخواهم توجه دیگران را جلب کنم و مردم را راضی نگه دارم؟ مگر جامعه در زندگی ما سنگینی نمیکند و آن را تحتالشعاع قرار نمیدهد؟ کارهایی که انجام میدهیم فقط برای این است که در جامعه پذیرفته شویم و همین باعث می شود تا از خودمان خارج شویم. حرفی که من در نمایش زدم این است که چرا ما دنیای تلخ زندگیمان را تبدیل به شیرینی کاذب میکنیم؟ چرا میخواهیم آن چیزی باشیم که نیستیم؟ چه چیزی ما را به این قضیه وارد میکند؟ طراحی که انجام شده صرفا به دلیل این موضوع بوده است و اگر نقدی بر آن وارد است من آن را میپذیرم.”
وی با اشاره به این مسئله که فیلم یا نمایش زمانی که تمام میشود تازه باید در ذهن مخاطب آغاز شود، اضافه کرد: “من دوست ندارم مخاطب من زمانی که سالن را ترک میکند نمایش در ذهنش تمام شود، نمیگویم موفق بودهام یا نه صرفا هدف من، این بوده است. من باید آن چیزی را به مخاطب بگویم که دغدغه آن را دارم وگرنه هم مخاطب و هم خود را فریب دادهام.”
نمایش از لحاظ اجرا، دارای ویژگی های تامل برانگیز، هوشمندانه و هنرمندانه فراوانی است؛ طراحی خلاقانه صحنه، به صورت پنج اتاقک متحرک دارای درب که برای صحنه های بزرگتر به یکدیگر متصل می شوند، نیز توسط نوید اسدیان صورت گرفته است. این طراحی شاکله مند نشان می دهد که کارگردان اساس اجرا را به شیوه ای هنرمندانه بر طراحی گذاشته است و تماشاگران طی اجرای نمایش پی می برند که برای پرسوناژها، میزانسن ها، نور، موسیقی، لباس و چهره پردازی هم طراحی های شاخصی وجود دارد. بازی بسیار هنرمندانه و شیوه مند همه بازیگران به دلیل استفاده کامل از همه قابلیت ها و حالات و حرکات اعضای بدن و چهره، واقعا ستودنی، هنرمندانه ومثال زدنی است. تیم نمایش، متشکل از ۴۰ نفر می باشد که بخش قابل توجهی از آن را بازیگران فرم تشکیل می دهند که عملکردشان بی نقص، با هماهنگی بالا و مثال زدنی است.
“روورانس” یک متادرام ناب و قابل تامل است که ارزش چند بار دیدن را دارد. لذا تماشای آن برای تئاتر دوستان در شبهای باقیمانده به شدت توصیه می شود.
نویسنده مطلب: علی روغنگران