صدای تاریکی
- شناسه خبر: 5849
- تاریخ و زمان ارسال: 16 مرداد 1403 ساعت 15:59
علی روغنگران:
این شبها شاهد اجرای نمایشی تحت عنوان «شابلون» به نویسندگی و کارگردانی «نوید اسدیان» کاری از گروه رورانس هستیم که هر شب ساعت ۲۱ در سالن لطفی پردیس مستقل تئاتر روی صحنه می رود.
شابلون روایتگر دو داستان موازی است که به صورت توامان و یکی در میان به اجرا در می آید. فریبا (با بازی صبا سرهنگی) دختر معلولی که از یک آسایشگاه فرار کرده و افسانه (با بازی نادیا محمدیان) دختر خلافکاری که از زندان گریخته، می خواهند به صورت غیر قانونی مهاجرت کرده و از کشور خارج شوند که در اتاقکی در پشت مرز گیر می افتند و دچار سرنوشتی نامعلوم می شوند. ۱۰ سال بعد دو بازیگر جوان تئاتر، با بازی سارا ابراهیمی و مهدیه نقدی تلاش دارند با اتودهای مختلف و تست کردن شخصیت های گوناگون، داستان فریبا و افسانه را جذابتر کرده و با کارگردانی نوید اسدیان روی صحنه ببرند، اما در پایان مشخص می شود این ظاهر ماجرا بوده و…
شابلون شروع خوبی دارد. استارت نمایش با پرفورمنسی۴ دقیقه ای با ریتم تند و البته تاثیرگذار، نوید از یک طراحی هوشمندانه می دهد. صدای بازی و خنده های کودکانه چهار دختر قصه که در مرکز صحنه گرد هم نشسته اند، خیلی زود با صدای تاریکی جایگزین می شود (بله صدای تاریکی) موزیک اوج می گیرد و شعاع نورها یکدیگر را قطع می کنند، حالا بازیهای کودکانه تبدیل به تقلای روزمره بزرگسالی برای زندگی یا بهتر بگوییم زنده ماندن شده است. کم کم نور، زنجیرهای پای دختران که آن ها را دو به دو و به صورت ضربدری به یکدیگر متصل کرده نمایان می سازد و صدای زنجیرها با موزیک همراه می شود. رقابت شبیه مسابقه طناب کشی شده و در نهایت دو دختر بر زمین می افتند و دو دختر دیگر موفق می شوند خود را از زنجیر برهانند. موزیک قطع می شود، صحنه روشن می شود. دو دختر، زنجیر را مانند مرزی بین صحنه و تماشاگر قرار می دهند و ضمن معرفی خود؛ «مهدیه نقدی» و «سارا ابراهیمی» مخاطبان را به تماشای نمایش دعوت می کنند.
حالا فریبا و افسانه زنجیر را از خود جدا می کنند. اتاقی که در آن گیر افتاده اند حتی در ندارد و تنها نورگیر کوچکی در آن خودنمایی می کند که به نوعی کورسوی امید است. افسانه (خلافکار) و فریبا (معلول) با هم آشنا می شوند.
افسانه: «از کجا فرار کردی؟»
فریبا: «آسایشگاه، چون اونجا اونا برا زندگی من تصمیم می گرفتند»
افسانه با خنده: «تو الان میتونی برای زندگی خودت تصمیم بگیری؟ تو حتی نمیتونی از جات بلند شی»
فریبا: «تو از کجا فرار کردی؟»
افسانه: «زندان»
فریبا با خنده: «یعنی تو میتونستی برای زندگی خودت تصمیم بگیری و افتادی زندان؟»
یکی از نقاط قوت نوید اسدیان در کارهایش، شخصیت پردازی قوی و باورپذیر است. افسانه، دختری چابک که مشخص می شود دونده است و البته از این مهارتش در دزدی سود میبرده، کلاهبرداری که از زندان گریخته و علیرغم ظاهر خشن اش، قلب زیبایی دارد. او از اینکه در گذشته دل خیلی ها را شکسته در عذاب است و نگران که در دنیای دیگر تقاص پس بدهد. در صحنه ای که افسانه، فریبا را کتک می زند شاهد دلسوزی بلافاصله و پشیمانی او هستیم تا آنجا که برای رفع تشنگی فریبا، می خواهد از عرق پیشانی اش استفاده کند.
نادیا محمدیان که از صدای قوی و آمادگی بدنی و سرعت عمل خوبی برخوردار است، توانست در این نقش بدرخشد. او می گوید: «برای صدای کاراکتر افسانه به چالش خورده بودم. آقای اسدیان برنامه جداگانه و مفصلی برای صدایم نوشتند و به من دادند. با کمک ایشان صدایم به نقطه قوتم تبدیل شد. من خیلی به این موضوع فکر کردم که شاید افراد زیادی شبیه افسانه باشند. همه آدمها کارهای بدی در زندگیشان انجام می دهند. کاراکتر افسانه برای من خیلی خوب بود. هرچند شاید نزد مخاطب، محبوب و دوستداشتنی نباشد که اگر اینگونه باشد من خوشحال می شوم. می خواستم بگویم که همه افسانه های این دنیا، شاید جایی از زندگیشان نسبت به آنچه کرده اند پشیمان شده باشند. شاید مجبور به انجام آن بوده اند. افسانه نمایش هم چنین بود، او از کارهایی که کرده بود پشیمان بود از اینکه چرا فریبا را کتک زده و… ولی در جایگاه افسانه، خیلی از اعمال از سرِ ترد شدگی و نادیده گرفته شدن انجام می شود.»
در مقابل، فریبا نیز شخصیت جذابی دارد. دختر معلولی که می خواهد خودش برای سرنوشتش تصمیم بگیرد. برای او انگار غیرممکن وجود ندارد مخصوصا آنجا که می گوید: «میخوام برم اونجا تو کاباره برقصم. خب من بلدم برقصم»
نوع ایستادن و حرکات ماهرانه، نوع بیان و نگاه «صبا سرهنگی» توانسته شخصیت باور پذیری از فریبا پیش روی مخاطب قرار دهد. او در طول نمایش، به خوبی از عهده صحنه های پر چالشی مثل زمین خوردن های پر ریسک و کتک خوردن بر می آید. در جایی از نمایش او دیالوگ تاثیرگذاری دارد که سنگینی آن تا پایان نمایش روی خودش و حتی ۳ کاراکتر دیگر حس می شود؛ «من بازنده به دنیا اومدم و بازنده از دنیا می رم»
سرهنگی می گوید: «اوایل، این نوع ایستادن برام سخت بود و اذیت می شدم. ولی خب با آقای اسدیان کار کردیم. من سرچ می کردم، نگاه می کردم، خودم برای خودم اتود می زدم تا در آخر به این جمع بندی رسیدم که نمی شود این حرکات صرفا تقلید و ادا باشد، پس دل را به دریا زدم و حتی تا آنجا پیش رفتم که در تمرینات دچار آسیب دیدگی شدم.»
فرآیند خلق این شخصیتها توسط نوید اسدیان هم در نوع خود جالب است. «مهدیه نقدی» در اینباره می گوید: «در ابتدا ما چهار نفر قرار بود دو نمایش متفاوت را بازی کنیم. آقای اسدیان دو نمایشنامه جداگانه نوشته بودند؛ یکی را من و سارا ابراهیمی قرار بود اجرا ببریم و دیگری را نادیا و صبا، در آخر با صحبتها و تحلیلهایی که شد به این نتیجه رسیدیم که چهار نفر با هم یک نمایش را اجرا کنیم. این بود که دو نمایشنامه با هم تلفیق شد و طبق صحبتهای آقای اسدیان قرار شد من و سارا تکنیکی بازی کنیم. به همین دلیل به ما پنج کاراکتر متفاوت دادند که روی صحنه دیدید. آقای اسدیان دغدغه زیادی نسبت به موضوع نمایش داشتند و سعی شد در قالب اقشار مختلف جامعه این دغدغه ها بازگو شود. ما برای این اجرا ۳۸ روز به صورت فشرده تمرین داشتیم. من کاراکترهای مست، نظافتچی، وکیل و مهماندار را ایفا کردم و در آخر خودم بودم. از بین این نقش ها وکیل را خیلی دوست داشتم و با آن ارتباط برقرار کرده بودم، نقش نظافتچی هم برایم جذاب بود.»
مهدیه نقدی در نقشهای مختلف، دیالوگ های کنایه آمیز و تاثیرگذار زیادی داشت.
وکیل: «یه روز چشمم خورد به سوگندنامه وکالتم، قرار بود وجدان داشته باشم. وجدان برام واژه غریبی شده بود.»
و البته دیالوگ های جالبی که مخاطب اصلی آن نوید اسدیان بود؛
مهدیه: «به نظرت اسدیان انقد نگاه عمیق داره به داستان؟»
مهدیه: «اسدیان همیشه به بن بست می رسه»
سارا ابراهیمی دیگر بازیگر این نمایش که نقشهای معتاد، خدمتکار، دکتر، معلم و در نهایت سارا (بازیگر) را ایفا می کند، می گوید: «در واقع ما شخصیت هایی را بازی می کردیم که در همان مکان و جایگاه قرار گرفته بودند، منتهی با یک طبقه اجتماعی دیگر. یعنی دو بازیگری که می خواهند بروند و آن توهم که هنوز می خواهیم اتود بزنیم، بازی کنیم و به آرزوهای دیگرمان برسیم و باز اینجا در این اتاقک گیر افتاده ایم. داستان ما و فریبا و افسانه که چند سال قبل اتفاق افتاده از این لحاظ موازیند که این دو کاراکتر چندین سال قبل، اینجا گیر افتاده اند و در آخر مرده اند و آدمهای دیگری که در همان جایگاه بوده اند و آنها هم مرده اند و این یک چرخه در حال تکرار است. من هر بار که به پرده آخر می رسم، آنچه که می گویم و اشکی که می ریزم، واقعا از ته دل است. این یعنی با صداقت تمام این کلمات را می گویم. این را هم بگویم که افرادی دغدغه مند مثل آقای اسدیان که بخواهند به امثال ما که جوان و کم تجربه ایم میدان دهند واقعا کم اند. ما تمام تلاشمان را کردیم که به این اعتماد هرچه بهتر پاسخ دهیم. من امیدوارم که این اتفاق افتاده باشد.»
دکتر: «نجات دادن آدمها از مرگ کار درستی نیست. جامعه سالم نیاز داره که افراد ناامید کمتری داشته باشه»
معلم: «من همه عمرم رو فدای لحظات باارزش دانش آموزام کردم. سعی کردم با خنده شون بخندم، با گریه شون گریه کنم. اما تو همین گریه موندم.»
شابلون از لحاظ اجرا، دارای ویژگی های تامل برانگیز، هوشمندانه و هنرمندانه فراوانی است؛ استفاده از سالن بلک باکس کوچک با ظرفیت ۵۰ نفر باعث شده ارتباط نفس به نفس بین بازیگر و تماشاگر به تاثیر بیشتر نمایش در احساسات مخاطب و درگیر کردن او با داستان منجر شود. مخصوصا که در نمایش، این نقش برای تماشاگر لحاظ شده است؛ آنجا که در پایان نمایش نادیا محمدیان پشت به تماشاگران و با اشاره به آنها خطاب به پشت صحنه می گوید برای بهم نخوردن تمرکز بازیگران با یکدیگر صحبت نکنید.
بازی بسیار هنرمندانه و شیوه مند همه بازیگران از جمله بازی بسیار شاخص، دشوار و هنرمندانه نادیا محمدیان ایفاگر نقش «افسانه» به واسطه بکار بردن ژست و حرکات شکیل روی صحنه و استفاده خوب و درست از صدا و بیان مثال زدنی ست.
اجرای گریم و چهره پردازی نسبتا خوب توسط صبا سرهنگی باعث شده تا پرسوناژ ها روی صحنه جلوه های دراماتیک قابل قبولی داشته باشند.
شاکله و مضمون حضور هر پرسوناژ در ارتباط با پرسوناژ مقابل به طور متناقض و پارادوکسیکالی تقابل گرایانه نشان می دهد و این کاملا با مضمون و موقعیت پرسوناژهای این نمایش تناسب و هماهنگی دارد.
نوید اسدیان درطراحی، شکل دهی و بازی دهی بازیگران، توجه زیاد به مبانی بصری و تجسمی و لحاظ کردن عناصر و نشانه های آنها در اجرا و حتی لباس و چهره پردازیشان و نیز در شیوه بازی غیرهمسان بازیگران بسیار موفق است.
نمایش از لحاظ ژانر به سبب پوچی و بیهودگی حاکم بر روابط و استحاله درونی انسان ها، تا اندازه ای ابزورد و در کل با نشان دادن دغدغه های تلخ و تنگناهای روحی روانی طاقت فرسا و عذاب آور تا سرحد تراژدی پیش می رود، اما هرگز به تراژدی تبدیل نمی شود و نهایتا و کلا یک «درام تلخ» است. دراین اجرا کاربری ژست و حرکات شکیل، به زیبایی و مفهوم زایی نمایش بسیار کمک کرده است.
نوید اسدیان می گوید: «در شابلون هر کسی می تواند مهاجرت کند، خواه نظافتچی باشد و خواه دکتر اما باید برای مهاجرتش دلیل منطقی داشته باشد. چراکه فرار کردن اصولا اشتباه است.
من قبل از هرچیزی باید خودم را نقد می کردم. آنجا که مهدیه می گوید اسدیان به بن بست رسیده، باید بگویم البته که اسدیان به بن بست رسیده، من در اتفاقات تلخی مثل مهاجرت و رفتن هموطنانم واقعا به بن بست می رسم. این اتفاقات هر کسی را به بن بست می رساند. همینطور که دیدید در نمایش، اتود زدن های مهدیه و سارا در واقع توهم بود. آنها خودشان در اتاقک گیر کرده بودند.»
از او درباره ریتم تند نمایش پرسیدم و اینکه شابلون انگار عجله دارد؟
«از لحاظ اجرایی، این نوع کارها باید ریتم مناسبی را داشته باشد که مخاطب خسته نشود. به لحاظ محتوایی هم عجله هایی که ما داریم بیشتر برای این است که به هدفمان برسیم و این در جامعه مشهود است.»
کارگردان نمایش شابلون در پایان گفت: «این نمایش را به دخترانم تقدیم می کنم چراکه شاهد بوده ام چگونه برای به ثمر نشاندن نقششان جان داده اند.»