انتقال جایگاه تشبیب
- شناسه خبر: 2992
- تاریخ و زمان ارسال: 15 بهمن 1401 ساعت 11:21
آنچه از کتب بلاغی دربارۀ جایگاه تشبیب در ساختار عمودی قصیده گفته شده، مبیّن این موضوع است که در دیدگاه اصحاب بلاغت، مکان همیشگی تشبیب در صدر و ابتدای قصیده بوده و این نکته به عنوان مشخّصهای برای ماهیت آن برشمرده شده است. این نکته را عموماً و با نگاهی کلّی در گسترۀ آثار ادب فارسی میتوان پذیرفت. امّا زمانی که نگاهی جزئی و خوانشی تازه و انتقادی در قصاید در دسترس ادب فارسی داشته باشیم، متوجّه خواهیم شد که این حکم همیشگی نبوده و نمیتوان آن را یک اصل غیرقابل تغییر دانست؛ زیرا شواهدی در متون کهن وجوددارد که نمایانگر تغییر جایگاه تشبیب و انتقال آن از صدر به پایان قصیده است.
این موضوع را میتوان از دورۀ غزنوی تا دورۀ مغول و در آثار سخنوران سبک خراسانی و عراقی جستجو کرد. مطالعه و بررسی نمونه های موجود از این ساختارشکنی، چگونگی تحوّل تشبیب های ادب فارسی را در جوانب گوناگون نشان میدهد. نخستین بار فرّخی سیستانی جایگاه تشبیب را از ابتدای قصیده به انتهای آن انتقال دادهاست. البته این تغییر جایگاه به اشکال گوناگون در برخی قصاید ظاهرشده است که در ادامه تلاش می شود ضمن بررسی نمونه های موجود، چارچوب و قاعدۀ ساختاری آن نیز شناسانده شود.
این مبحث ممکن است با آنچه بلاغیون دربارۀ «تجدید مطلع» گفته اند، تخلیط شده و مورد انتقاد قرارگیرد. امّا نکاتی که پس از این بیان می شود، مؤیّد تازگی این مبحث و تمایز آن با موضوع «تجدید مطلع» خواهدبود. دربارۀ تجدید مطلع نظر همایی چنین است: «گاه هست که شاعر در اثنای قصیده، مطلع مصرّع تازه می آورد چنانکه گویی قصیده را بر همان وزن و قافیه از سر گرفته است. این عمل را در اصطلاح شعرا تجدید مطلع یعنی تازه و نوکردن مطلع میگویند» (همایی،1377: 113-112).
عنوان «مطلع» در قصاید فارسی به معنای «ابتدا و سرآغاز» بوده و این معنا عمومیّت دارد. به این معنی که به هر سرآغاز و شروعی در صدر قصیده میتوان عنوان «مطلع» را اطلاق کرد. امّا زمانی که سخن از تشبیب به میان می آید این عمومیّت از میان رفته و آغاز قصیده دارای ماهیّت و ویژگی مشخّصی شده که آن را از هر گونه سرآغازی متمایز میسازد. همانگونه که پیش از این ذکرشد، فرّخی سیستانی نخستین کسی است که در این زمینه طبع آزمایی کرده و در دو قصیده جایگاه تشبیب را تغییردادهاست. نمونۀ نخست قصیدهای است با مطلع:
گر چون تو به ترکستان ای ترک نگاریست
هر روز به ترکستان عیدی و بهاریست
(فرّخی سیستانی،1349: 21)
فرّخی در این قصیده تشبیبی در وصف معشوق آوردهاست و پس از ابیاتی در ستایش ممدوح و پیش از دعای تأبید و شریطۀ قصیده مجدداً تغییر موضوع داده و به وصف خزان پرداخته است.
هنگام خزانست و خزان را به رز اندر
بنمنوده همه راز دل خویش جهان را
نونو ز بتی زرین هرجای بهاریست
چون سادهدلان هر چه به باغ اندر ناریست…
(همان: 23)
نمونۀ دیگر مربوط به قصیدۀ مشهور فرّخی با مطلع زیر است:
با کاروان حله برفتم ز سیستان
با حلّۀ تنیده ز تن بافته زجان
(همان:329)
شاعر پس از مقدّمه ای در توصیف شعر و با عبور از ابیات ستایشی خود، در پایان قصیده به فصل بهار و نوروز اشاره میکند و ابیاتی را در تویف بهار می آورد و سپس به شریطه روی می آورد.
فصل بهار تازه و نوروز دلفریب
عید خجسته دست وفا داده با بهار
همبوی مشک باد و زمین پر ز بوی بان
باد شمال ملک جهان برده از خزان
(همان: 331)
نکاتی که از این دو نمونه دریافت می شود این است که: 1. فرّخی در پایان قصیده تجدید مطلع نکرده و بدون آوردن بیت مصرّع، موضوع را تغییرداده است. 2. موضوع هر دو تشبیب پایانی قصاید دربارۀ طبیعت- یکی فصل خزان و دیگری فصل بهار- است. این نکات از آن جهت بیان می شود که علاوه بر آشنایی با شیوۀ سخنوری فرّخی سیستانی، در ادامه و با مقایسۀ نمونه های شاعران دیگر به تحوّل این ساختارشکنی در تشبیب پی برده شود.
این روش پس از فرّخی ادامه یافته و در قرن ششم با شکل متفاوت و کاملتری نمایان شده است. گاه در ابتدای یک قصیده تشبیب وجود نداشته و در نظر همگان قصیدهای مقتضب شناخته می شود. امّا در پایان قصیده و در جایی که شاعر قصد تجدید مطلع دارد، شاعر به سرودن تشبیب روی می آورد. حال این پرسش پیش می آید که اینگونه تشبیب ها را چه بنامیم؟ آیا نام قصیدۀ مقتضب همچنان بر آنها باقی خواهدماند یا اینکه حتی با تغییر جایگاه تشبیب و آوردن آن از ابتدا به انتها، قصیدهای را مشبّب میکند؟ به بیانی دیگر آیا حتماً باید تشبیب یک قصیده در رأس ساختمان عمودی آن باشد تا قصیدهای مشبّب خواندهشود یا نه؟ وجود نمونه هایی موجب می شود که به این پرسش پاسخی منفی داده شود و با اغماض بگوئیم که تشبیب در هر جایی از قصیده که به کار رود همچنان ماهیّت، وظیفه و اثر خود را داشته و آن قصیده را می توان مشبّب نامید. مانند نمونه ای از فلکی شروانی که با مطلع زیر سروده شده است:
سپهر مجد و معالی محیط نقطۀ عالم
جهان جود و عوالی چراغ دودۀ آدم
(فلکی شروانی،1345: 43)
فلکی پس از سرودن ابیات بسیاری در ستایش منوچهر شروان شاه با آوردن بیتی مصرّع، تشبیبی در توصیف معشوق آورده و پس از آن به ستایش مجدّد ممدوح و شریطه پرداختهاست.
کجاشد آن که مرا خان بدو بدی خوش و خرم
ز هجر آن لب نوشین که بود همدم جانم
که تا شد او دل و چشمم تباه شد ز تف و نم
دلم برید و ز چشمم بریده می نشود نم…
(همان: 48)
گویا این شیوه میان شاعران آذربایجان طرفداران بیشتری داشته و از این روست که در میان آثار شاعران این ناحیه مانند: فلکی شروانی، مجیر بیلقانی و به ویژه خاقانی، این شیوه پیروی شده است. خاقانی در این شیوه تحوّلات دیگری ایجاد کرده و تجدید تشبیب را از یک مرتبه فراتر برده است؛
به صورتی که گاه تا چهار مرتبه هم در یک قصیده تشبیب آورده است. مانند قصیدهای که مطلع نخست آن چنین است:
عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا
برد به دست نخست هستی ما را ز ما
(خاقانی،1374: 35)
خاقانی پس از این تشبیب با آوردن مطالع دیگری که در ادامه بیان می شود، تشبیب هایی دربارۀ صفت معشوق وصف طبیعت و شکوائیه سروده و در پایان به ستایش ممدوح پرداخته است:
ای صفت زلف تو غارت ایمان ما
نافۀ آهو شدهاست ناف زمین از صبا
داد مرا روزگار مالش دست از جفا
عشق جهانسوز تو بر دل ما پادشا
(همان:36)
عقد دو پیکر شدهاست پیکر باغ از هوا
(همان:37)
با که توانم نمود نالش از این بیوفا
(همان)
در میان شاعران سبک عراقی نیز این طریقه دنبال شد و شاعرانی مانند کمال الدین اسماعیل، سعدی، سلمان ساوجی و عبید زاکانی در این طریقه طبع آزمایی کرده اند. کمال اسماعیل بلافاصله پس از تشبیبی در وصف شب با آوردن مطلعی دیگر مجدداً به توصیف شب پرداخته و سپس به مدح روی آورده است. مطلع دو تشبیب به ترتیب زیر است:
چو خیل زنگ بیاراستند صفّ جدال
شبی که منزل شادی دروست میلامیل
سپاه روم هزیمت گرفت هم در حال
(کمالالدین اسماعیل،1348: 191)
شبی که جام سعادت دروست مالامال
(همان:192)
سعدی شاعر دیگری از سبک عراقی است که در قصیدۀ بلندی تجدید مطلع کرده و به این ترتیب دو تشبیب را در قصیدهای جای دادهاست. او در تشبیب نخست خود ابیات فراوانی در نصیحت گری سروده است و سپس با آوردن بیتی که ما در این رساله آن را «بیت انتقال» نامیده و در ادامه دربارۀ آن سخن گفته ایم، موضوع تشبیب را تغییر داده و وصف معشوق پرداخته است. مطالع دو تشبیب به ترتیب زیر در قصیدۀ او مضبوط است:
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
کجا همیرود این شاهد شکرگفتار؟
که برّ و بحر فراخ است و آدمی بسیار
(سعدی،1385: 748)
چرا همینکند بر دو چشم من رفتار
(همان:750)
سلمان ساوجی حدود پنج قصیده دارد که در آن به انتقال تشبیب و تازه سازی آن پرداخته است.برای نمونه به یک نمونه از آنها اشاره می شود که در دیوان او با مطلع زیر آمدهاست:
دارم آهنگ حجاز ای بت عشاقنواز
راستکن ساز نوائی ز پس راه حجاز
(سلمان ساوجی،1382: 118)
شاعر پس از ابیاتی در وصف اشتیاق کعبه، بیت مصرّع زیر را سروده و مجدّداً به موضوع پیشین ادامه داده است:
ای به گرد حرمت طوفکنان اهل نیاز
عاشقانی بصفا راهروانی سرباز
(همان)
آخرین شاعری که اشعار او در این بخش بررسی می شود، عبید زاکانی است. در نمونهای از اشعار او مشاهده می شود که شاعر در تشبیب نخست به وصف بهار پرداخته و پس از آن با آوردن مطلعی دیگر، توصیف معشوق را پیش رو داشته است. تشبیب های او با ابیات زیر آغاز می شوند:
شد ملک فارس باز به تأیید کردگار
گل باز جلوهکرد بر اطراف جویبار
خوشتر ز صحن جنت و خرّمتر از بهار
(عبید زاکانی،1343: 30)
ای ترک نازنین من ای رشک نوبهار
(همان:31)
از ابتدایی ترین شکل این شیوه در سبک خراسانی و در اشعار فرّخی سیستانی تا ظهور آن در سبک عراقی و آثار شاعرانی مانند سعدی و عبید زاکانی، تغییر و تحوّلاتی در اینگونه از تشبیب ها روی داده است. در شعر فرّخی هیچ بیت مصرّعی نیامده است و شاعر بدون هیچ مقدّمه و زمینه سازی، موضوع را تغییر داده و موضوع تشبیب دوم او نیز وصف طبیعت است. امّا رفته رفته این شیوه تکامل یافت و شاعران دوره های سپسین او با آوردن مطلعی دیگر، به قصیده جهت می بخشیدند و موضوع را با درنگی کوتاه تغییر میدادند. البته در این زمینه استثنائاتی هم وجود دارد که شاعران ادامۀ موضوع تشبیب نخست را در تشبیب دوم قصیده دنبال میکردند. در این دوران که از قرن ششم تا قرن هشتم و سبک عراقی را شامل می شود، موضوع تشبیب دوم قصیده بیشتر وصف معشوق و حالات عاشقانه است؛ از این جهت است که شاعران پیش از تازه سازی و تجدید تشبیب، خود در قالب بیتی اعلام میکنند که قصد انتقال مطلب و تجدید تشبیب دارند و از آن با عنوان «غزل» نام می برند. همانگونه که پیش از این بیان شد شاید بتوان این بیت که معمولاً پیش از تمام مطالع دوم قصاید مطالعه شده آمده است را «بیت انتقال» نامید. برای نمونه به برخی از این ابیات انتقال اشاره می شود:
به نغمه زهره هم از پردۀ سپاهان کرد
دوش گفتم غزلی در نظر نرگس تر
روایت غزلی مطلعش بر این منوال
(کمالالدین اسماعیل،1348: 192)
کرد در دیده سواد آن غزل تر نرگس
(سلمان ساوجی،1382: 123)
پس از مطالعه و بررسی نمونه های یاد شده و آشنائی با ساختار قصایدی که بخش تشبیب در چارچوب آن تغییریافته اند، باید به دنبال پاسخ به این پرسش باشیم که شاعران چه دلیلی برای این ساختار شکنی و انتقال جایگاه تشبیب داشته اند؟ آیا این شیوه از نظر روانی پشتوانه ای دارد؟ در پاسخ به این پرسشها بایدگفت که چنین شیوهای با پشتوانۀ دلایل روانی مورد توجّه شاعران قرارگرفته است که مهمترین این دلایل میتواند رفع کسالت و خستگی از مخاطب و اثرگذاری نیکو از استماع قصیده در ممدوح را برشمرد(ر.ک. مؤتمن،1371: 14). گاه خود شاعران به این نکته اشاره کرده و دلیل روانی آن را ذکر کرده اند. چنانچه عبید زاکانی به تأثیر ملالت زدایی آوردن تشبیب در پایان قصیده پرداختهاست:
در این میان غزلی درج میکنم زیرا
ز جنس شعر، غزل به برای دفع ملال
(عبید زاکانی،1343: 35)
دلیل روانی دیگری که برخی از شاعران به آن معترف شده اند، عجز و خستگی آنان در ستایش ممدوح است. به این شیوه شاعران با بیان تشبیب دیگری، به ذهن و اندیشۀ خود استراحت داده و سپس به ستایش دوبارۀ ممدوح می پردازند. برای نمونه ابیات زیر بیان می شوند:
من این قصیده به پایان نمیتوان مبرد
چون ز تقریر بیانت عاجز آمد طبع من
ز بهر ختم قصیده به خاطرم غزلی خوش
که شرح مکرمتت را نمی رسد پایان
(سعدی،1385: 770)
این غزل سرزد درون دل در اثنای ثنا
(سلمان ساوجی،1382: 4)
دراوفتاد نگشته مدایح تو مختم
(فلکی شروانی،1345: 48)
دلیل دیگری که شاعران را به تجدید تشبیب واداشته است شادی و نشاط مضاعف آنان بر اثر رویدادی درونی یا بیرونی است که خود به آن اذعان داشته اند. مانند شادی از فتح و پیروزی یا نشاط از یک حالت عرفانی. ابیات زیر از سلمان ساوجی در تأیید این مطلب بیانمیشود:
از فرح فتح پارس، مطرب عشّاق دوش
عاشقان حرم از جام ندا سرمستند
این غزل نو نواخت راه سپاهان گرفت
(سلمان ساوجی،1382: 67)
مطربا این غزل از پردۀ عشّاق نواز
(همان:118)