انواع نقد و نقش منتقد هنری
- شناسه خبر: 3187
- تاریخ و زمان ارسال: 23 بهمن 1401 ساعت 20:07
در عصر حاضر درک بشر از هستی و جهان اطرافش بیش از هر چیز به تصاویر وابسته است. گویی روزانه به واسطۀ تکنولوژی و شبکه های اجتماعی در انبوهی از تصاویری از جنس: سینما، عکس، تابلو نقاشی و غیره غرق شده ایم و به دنبال چنین شرایطی، انسانِ امروز بیشتر از هر زمان دیگری در تاریخ، از این حجم از تصاویر، تأثیر فراوانی میپذیرد. به همین دلیل قدرت تجزیه و تحلیل او را نسبت به پیرامونش کاهش میدهد. از این رو برای درک بهتر، باید به نقدی مفید و مؤثر برسیم. در تعریفی مختصر، نقد کردن؛ بررسی جنبه های مثبت و منفی اثر هنریست. منتقد در نقد زیبایی شناسی اغلب به بود و نبود جنبه های مثبت و زیبایی شناختی اثر میپردازد. به عبارتی دیگر میتوان گفت نقد زیبایی شناسی تعیین جنبه های مثبت یک شی را نمایان میکند. در ادامه پس از بررسی انواع نقد، به نقد زیبایی شناختی میرسیم و با نقش منتقد هنری بیشتر آشنا میشویم.
انواع نقد هنری
انواع نقد هنری در کتب و مقالات، دسته بندی های متنوعی دارد و وسعت و گستردگی هرکدام آنقدر بسیار است که در چند سطر نمیتوان به آن بسنده کرد. لذا در اینجا سعی شده است تا به اختصار، به چند مورد از آن بپردازیم.
نقد فرمالیستی
تری برت منتقد هنری آمریکایی در هر دو کتاب خود به نام «نقد هنری» و «نقد عکس»، نظریۀ فرمالیست را اینگونه مطرح میکند: فرمالیسم یکی از نظریه های زیبایی شناختی است که در قرن بیستم و در سال 1930 توسط منتقد هنری انگلیسی، کلایو بل به دنیا معرفی شد و با ورود پرنفوذ کلمنت گرینبرگ به عرصه نقد هنری در سالهای 1950 و 1960، مکتب فرمالیسم جان تازهای به خود گرفت. برت شعار اصلی این نظریه را «هنر برای هنر» میداند و تأکیدش بر ارزشهای زیبایی شناسی خودمختاری و مستقل هنر است. او معتقد است که نظریۀ فرمالیست از دلمشغولی های «غیر هنری» مانند : سیاست، اخلاق، دین و تاریخ به دور است و محتوای روایی، استنادهای تاریخی، حواس مخاطب را از امر زیبا پرت میکند و هنر نباید بر اساس اینها قضاوت شود. به عبارتی دیگر فرمالیستها تنها روش برای داوری و قضاوت در آثار هنری را برتری معیارهای «فرمی» میدانند. برت میگوید: اصطلاح فرمالیسم را نباید با فرم آثار هنری اشتباه گرفت زیرا فرم به چگونگی ارائه موضوع گفته میشود (برت، 1395 و 1398: 179 و 319). به عنوان مثال؛ توصیف عناصر بصری فرم در یک عکس عبارتاند از: نقطه، خط، نور، رنگ، بافت، تراکم تصویر و فضا. تمام آثار هنرمندان، فارغ از سبک (مدرنیست، اکسپرسیونیست، فرمالیسم) دارای فرم هستند. هنگامی که منتقدان صحبت از فرم میکنند، از ویژگیهای جوهری آثار هنری از قبیل: ساختار، ترکیب و آرایش اثر را به مخاطب انتقال میدهند. اما منتقدان نظریۀ فرمالیست، بیش از هر چیزی توجه خاصی به فرم در آثار دارند. برای مثال: «در معماری، فرم در مقابل کارکرد؛ در موسیقی، فرم در مقابل فرانمود احساس؛ در هنرهای تصویری، فرم در تقابل با محتوای اثر و در شعر نیز فرم در مقابل با معنا قرار میگیرد» (جمالی، 1394: 14).
نقد ساختارگرا
ریشۀ نقد ساختارگرایانه را باید در اروپا جست. از نخستین کسانی که در این وادی گام برداشتند، باید از ولادیمر پراپ و کلود لوی استروس نام برد. شاید در مفهوم این نقد بتوان اظهار کرد که ساختار از نظام و دستگاه منظمی که دارای ارتباط نزدیک میان عناصر خود است، گرفته شده است و با آفرینش هنری و اصول آن ارتباط نزدیکی دارد. نقد ساختارگرایانه در حوزۀ نقد ادبی نقشی موثر، اثرگذار و مستقل دارد و ارتباط نزدیکی نیز با زبانشناسی ساختاری برقرار کرده است. زبان بیش از مفاهیم اثر ادبی، مورد توجه قرار میگیرد و هماهنگی و تناسب در آن نقشی سازنده دارد. ناقد در این روش به تحلیل متن میپردازد و میکوشد ساختار بنیادی متن را آشکار کند (درودی، 1393: 228).
ساختار یعنی تولید معنا و مفهوم در یک قالب فرمی. ساختار از فرمها با ثبات تر اند و به سختی تغییر میپذیرند. تفاوت ظریفی میان ساختار و فرم وجود دارد؛ رویکردهای مرتبط با این دو مفهوم یعنی ساختارگرایی و فرمالیسم هم در نقد و هم در خلق آثار هنری، تأکیدشان بر روابط درونی اثر است و اولین نشانه های ارزش زیبایی شناسی یک اثر را میتوان در آن جستجو کرد. (مقیم نژاد، 1397: 26 و 27).
نگاه ساختارگرا در عکاسی، ایده های خود را بر سه اصل دیدن، یافتن و گرفتن عکس استوار کرده است. در این زمینه نیز بسیاری از عکاسان و نظریه پردازان وجه دیدن و نگاه عکاسانه را الویت قرار میدهند. به عنوان مثال: ادوارد وستون میگوید: مهمترین وظیفۀ افراد چگونگی کار با ابزار دوربین نیست بلکه این است تا بیاموزد عکاسانه به پیرامون خود بنگرد و ارزش های یک صحنه را در یک لحظه به صورت عکسی که میخواهد ثبت کند، درآورد. در ادامه نیز مانیور وایت نیز با نگرشی ساختاری تأکید میکند که «انسان دید و انسان یافت همانقدر بیانگر خلاقیت است که انسان ساخت». سوزان سانتاگ نیز معتقد است که این شیوۀ دیدن بود که بسیار توسط عکاسی تقویت شد و در طرز نگریستن مخاطب تاثیر گذاشت. (همان، 175).
نقد اسطوره ای
نقد اسطوره ای تلاش برای ریشه یابی اسطوره ها در بین متون مختلف، توسط منتقدین میباشد. این ریشه یابی، راهگشایی است برای درک و فهم بیشتر یک اسطوره و ارتباطش با سایر اجزا و کلیت یک اثر هنری (خاوری، کهنموییپور، 1389: 51). رویکرد نقد اسطوره ای در بستر انسان شناختی شکل گرفته و مبنای تحلیل و تفسیر آن، ارزش های فرهنگی ای است که در سیر تمدن بشر به صورت ناخودآگاه در متون ادبی پدید آمده است. این روش از نقد، پیشینه ای بیش از یک قرن دارد و توسط ژیلبر دوران به رسمیت شناخته شد (قائمی، 1389: 34). اسطوره در هنر و به خصوص در ادبیات نقشی اساسی دارد. بسیاری از شاعران و نویسندگان از اساطیر در آثار خود بهره برده اند و منتقدین با استفاده از نقد اسطوره ای، لایه های پنهان در آثار آنها را تحلیل کرده اند و به جستجوی مضامینی که این اساطیر را دربردارند، پرداخته اند. اسطوره ریشه در سنتهای کهن دارد. سنت هایی که متعلق به کتابهای مقدس، افسانه های یونان باستان، داستان حماسی و غیره میباشد (خاوری، کهنموییپور، 1389: 42).
نقد هرمنوتیک
هرمنوتیک در تعریفى ابتدایى، به معنای تعبیر و تفسیر برای دستیابی به معنا و مفهوم نام گرفته است. گسترۀ قلمرو هرمنوتیک تا جاییست که نیاز به معنا و مفهوم در اثر باشد. اما کاربرد این نقد منحصراً به تفسیر محدود نمیشود و هیچ منتقد ادبی برجسته ای را نمییابید که متخصص نقد هرمنوتیکی باشد. از طرفی دیگر، نقد هرمنوتیکی به روش ویژه یا چارچوب نظری خاصی اشاره ندارد بلکه فقط بخشی از عمل تفسیر را برعهده دارد (واینزهایمر، 1380: 56). این اصطلاح از زمان یونان باستان رواج داشته تا چند قرن پیش صرفاً در کتابهای مقدس کاربرد داشته سپس، با حضور چهره هایی نظیر: شلایر ماخر و دیلتای، هرمنوتیک به سمت علم و فلسفه پیش رفت و امروزه نیز سیر تحول آن از معرفت شناسی به روش شناسی و سپس، به هستی شناسی تحول یافت (قنبری، 1377: 186). شلایر ماخر در سخنرانی خود در سال 1819 مینویسد: «هرمنوتیک به عنوان هنر قابل هنوز به شکل فراگیر وجود ندارد. بلکه تنها چیزی که وجود دارد چندین مبحث تفسیری تخصصی است» چنین بود که ماخر نظریه های متعدد هرمنوتیکی را در یک نظریۀ جامع به نام «هرمنوتیک عام» وحدت بخشید و آن را به دو بخش تقسیم کرد: نخست آن بخشی که با ما باید با دستور زبان مؤلف آشنا باشیم. دوم آنکه به نگرش روانشناختی مؤلف در دورۀ تاریخی خودش آگاه باشیم (واینزهایمر، 1380: 56 و 57).
نقد مارکسیستی
نقد مارکسیستی، همان نقد جامعه شناختی است که منتقد تلاش میکند با استفاده از مسائل اجتماعی که در خلق اثر مؤثر بوده است به تحلیل آن بپردازد. این نقد توسط کارل مارکس و فردریش اگنلس بسط و گسترش یافت (شمیسا، ولیپور، 1386: 88). منتقدان نظریۀ مارکسیست اظهار میکنند که اثر هنری مستقل و خود بنیاد نیست و کاملاً وابسته و تحت تأثیر جامعه خود است. همچنین توجه ویژه ای به ساختار ارتباطی و اجتماعی که در فهم آثار هنری مؤثر است، دارند. به عقیدۀ مارکس، هنر دارای نیروی دگرگونی است. و میتواند به عنوان آینه، جامعه خود را انعکاس دهد همچنین اثر هنری میتواند بازتابدهندۀ نگرش فرد نیز باشد (برت، 1398: 110). به طور کلی میتوان گفت: هرگاه یک اثر هنری یا ادبی با توجه به شرایط اجتماعی زمان خود ارزیابی شود، نگاه منتقدان به آن اثر در حوزۀ نقد مارکسیستی جای دارد. آنچه در نقد جامعه شناختی اهمیت دارد، تکیه بر جریان های تاریخی است. رویدادهایی که دارای ویژگی های خاصی هستند و انسان همواره به عنوان شاهد از این مراحل در حال عبور کردن است و تحت تأثیر جامعه و ارزشهای آن قرار میگیرد (درودی، 1393: 231).
نقد زیباییشناختی
در کتاب نقد عکس تری برت به منظور تعریف نقد زیبایی شناسی، برت نقل قولی از رالف اسمیت به کار میبرد. رالف اسمیت که ویراستار نشریۀ «آموزشهای زیبایی شناسی» است، نقد زیبایی شناسی را به دو دسته نقد زیبایی شناختی اکتشافی و نقد زیبایی شناختی استدلالی طبقه بندی میکند. «در نقد زیبایی شناختی اکتشافی، منتقد به جای ارزشیابی، تا حد ممکن سعی میکند به طور کامل جنبه های زیبایی شناسی اثر را مشخص کند. این نوع نقد اساساً متکی بر اندیشۀ توصیفی و تفسیری است» منتقد با اهمیت دادن به تجربۀ زیبایی شناسی در آثار هنری، تمامیت آن را به مخاطبش میشناساند. «در نقد زیبایی شناسی استدلالی، پس از تحلیل تفسیری کافی، منتقد بود یا نبود جنبه های مثبت اثر را جمع بندی میکند و قضاوت خود را بر اساس ضوابط و معیارهایی به روشنی بیان میکند» منتقد در این نوع نقد سعی دارد دیگران را در مورد نظر خود قانع کند و حاضر است از نتیجه گیری ها و روشی که برای قضاوت آثار برگزیده است، دفاع کند. هر دو نقد مفید هستند و برای منظور خاصی استفاده میشوند و در برخورد با بسیاری از آثار هنری، میتوان از هر دو نوع نقد و یا یکی از آنها استفاده کرد اما نمیتوان گفت که این دو نوع از نقد از یکدیگر مجزا هستند. به عنوان مثال اینگرید سیشی، ویراستار و نویسنده، نقدی در رابطه با نمایشگاه لی فریلندر (عکاس آمریکایی) مینویسد و از هر دو روش بهره میبرد. او از طریق اندیشه های توصیفی و تفسیری عکس های فریلندر را تحسین میکند و از طرفی دیگر، به گونه ای سنجیده و منطقی و با استدلالی کوبنده، ارزش این آثار را زیر سوال میبرد. (برت، 1398: 8 و 9). در تکمیل نقد زیبایی شناختی اکتشافی باید گفت: این نقد آن تکنیک ها و روش هایی است که در پی بردن به ارزش های زیبایی شناختی آثار هنری مفید هستند. چنین تلاشی لزوماً مستلزم قضاوت و ارزیابی قویای نیست بلکه تا حد امکان وظیفۀ اصلی آن تعیین جنبه های زیبایی شناختی یک شیء است. در مقابل در نقد زیبایی شناختی استدلالی، از منتقد خواسته میشود تا ارزیابی های خود را استدلال کند. او با استفاده از توصیف و تحلیل های از پیش انجام داده، سعی میکند تا با استدلال های منطقی، دیگران را متقاعد کند (smith, 1973: 40 & 44).
ریشه لغوی اصطلاح استتیک (زیبایی شناسی) در زبان یونانی به معنای امور حسی و احساس باز میگردد. استتیک شاخه ای از فلسفه است که به مباحث مربوط به امر زیبا و مسائل ناشی شده از بررسی های نقادانه ی هنر میپردازد (افضل و رادی، 1392: 274 و 275). اصطلاح زیبایی شنایی Esthetique اولین بار توسط الکساندر گوتلیب بومگارتن فیلسوف آلمانی در قرن 18 و در کتابش به نام، تأمل در باب شعر، نسبتی میان آگاهی زیبایی شناسانه ی آدمی و ادراک حسی او از زیبایی قائل شد. از نظر بومگارتن زیبایی شناسی نخستین پله در شناخت جهان امور حسی است (احمدی، 1399: 20 و 21). زیبایی شناسی به طور کلی به دو معنا تعریف شده است: «1. هر آنچه به زیبایی مرتبط شود، و هر آنچه منش زیبایی را تعریف کند 2. علمی که موضوعش داوری و ارائه حکم باشد دربارۀ تفاوت میان زیبا و زشت» (همان، 25). در قرن 19 میلادی با شکل گیری موزه ها، نمایشگاه ها بحث زیبایی شناختی آثار هنری مطرح شد. و منتقدان هنری معمولاً آثار هنری را از جنبه های زیبایی شناسی مورد نقد و بررسی قرار میدادند.
پرداختن به انواع نقد بدین معنی نیست که منتقد در نقد و بررسی آثار هنری تنها به یکی از آنها اکتفا کند بلکه میتواند ترکیبی از دو یا سه نوع از انواع نقد را به کار برد.
نقش منتقد هنری
در قرن پانزدهم میلادی و با شکوفایی علمی و فرهنگی (رنسانس) در اروپا علاوه بر فیلسوفان، هنرمندان و تاریخ نویسان نیز با نوشتن رویدادهای جامعۀ هنری و در اختیار گذاشتن تجربیات خود به عموم مردم، به گونه ای دست به نقد و بررسی آثار دیگران میزدند. اما هیچکدام از این گروه های نامبرده به مثابه «منتقد» به مفهوم خاص آن قلمداد نمیشد. لذا رفته رفته نقد در هنر، به معنای واقعی آن، پس از انقلاب فرانسه گام به عرصه ادبیات و هنر گذاشت و جایگاهی ویژه در میان جریان های هنری پیدا کرد (آیتالهی، 1386: 11). اما امروزه «منتقد کسی است که از بیرون به هنر و هنرمند و مخاطبش اشراف دارد و می نگرد و از چشم او هیچ چیز، خوب یا بد، درست یا نادرست، دور نمی ماند» (همان ، 10). بسیاری از ما همواره در حال نقد آثاری هستیم که روزانه با آن مواجه میشویم و میدانیم وظیفۀ اصلی منتقد با سایر افراد، کشف و شناسایی زوایای آشکار و پنهان اثر است. هر منتقد لحن و روشی برای نقد دارد که با استفاده از آگاهی نسبت به تاریخ و فلسفۀ هنر، و شناخت انواع رشته ها و مکاتب هنری دست به نقد و تحلیل آثار میزند. از طرفی دیگر «آنچه مسلم است اینکه منتقد هرچقدر هم متکی به تاریخ هنر و روند تکامل نقد هنری باشد، باز هم اساس نقد او خود اثر هنری است؛ زیرا هر اثر هنری با زندگیای مستقل و شاکله ها و ویژگی های خاص خود جهانی مستقل است» (همان، 13). پس می توان اذعان داشت هر نقدی به معنای دقیق کشف و شهود نهایی اثر نیست و «منتقد به طور قطع و یقین کاشف جهان هنرمند نیست» (گودرزی، 1383: 101). با نگاه اجمالی به تاریخ نقد درمی یابیم که نقد به معنای ارزش گذاری و قضاوت است و این کار به وسیلۀ معیارهایی صورت میگیرد که توسط همۀ منتقدان یکسان نیست. منتقد کسی است که گره خوردگی ارزشهای زیبایی شناختی و غیر زیبایی شناختی را از یکدیگر تشخیص دهد و در قالب فرمی آن را آشکار سازد (اخگر در سانتاگ، 1399: 19).
اساس نقد آثار هنری همواره با پرسشهایی همراه است؛ سوالاتی از قبیل: اثر هنری بیانگر چه معنایی است؟ کاربرد این اثر چیست؟ هدف هنرمند از خلق اثر هنری چه بوده؟ و غیره. پاسخ به این پرسش ها منوط به شناخت دقیق در حوزۀ نقد و آشنایی با صورت اثر هنری میباشد. تجزیه و تحلیل یک اثر هنری به این آسانی نیست و دارای اصول و قواعدی است که در اینجا منتقدان هنری را از سایرین مجزا میسازد. منتقـدان هنـر معمـولاً آثار هنـری را از جنبه هـای زیبایی شناسـی یا تئـوری زیبایی، نقد و بررسـی میکننـد و همانطور که پیشتر گفته شد، منتقد هنر عموماً در مواجه با یک اثر، آن را توصیف، تفسیر و ارزیابی میکنند. اما در حوزۀ گسترده ای مانند نقد، منتقدان، آثار هنری را از جنبه های گوناگون و با چندین رویکرد اساسی مورد تحلیل و بررسی قرار میدهند. شاید بتوان گفت مفیدترین و شایسته ترین نقد آن است که ناقدان، ذهنی پرسشگر در مخاطب ایجاد کنند تا مخاطبان یا سایر هنرمندان را به بازنمایی یا خلق آثار ارزشمند راهنمایی کنند.