مقدمهای بر اسطوره شناسی
- شناسه خبر: 2999
- تاریخ و زمان ارسال: 16 بهمن 1401 ساعت 17:11
اسطوره
اسطوره در لغت: در العین میخوانیم که نوشته است. سَطَرَ یسَطُرُ یعنی نوشت و اسطوره هم از ماده سَطر آمده است و تعریف آن چنین است: سخنانی که هیچ ربطی به چیزی ندارند.در لسانالعرب ابن منظور اساطیر از همین ماده و به همین معنی آمده است.
و در قرآن کریم نیز آمده است: (ن وَالقلمِ و مَایَسطرُون) یعنی: قسم به قلم و آنچه ملائکه مینویسند.
در فرهنگ المعجم الوسیط نیز اسطوره از ماده سطر آمده است و سَطر ردیف چیزی را میگویند و گفته میشود: یک ردیف از نوشته و یک ردیف از درخت و جمع آن أسطر و سطور و أسطار و جمع الجمع آن اساطیر، سخنان بیهوده و شگفت انگیز را میگویند.
در فرهنگ معاصر عربی – فارسی تألیف آذر تاش آذر نوش اسطوره زیر مادهی سطر به معنای افسانه، قصه داستان آمده است.
در زبان عربی اسطوره واسطیر که جمعشان اساطیر است، به معنی نوشته به کار رفته است؛ و تسطیر در آن که تفعیل است از سطر به معنی گرد آوردن و افسانهها به کاربرده شده است، لیک از همین روی میتوان انگاشت که اسطوره را با سطر- نوشتن – پیوندی نیست و از ریشهای دیگر برآمده است زیرا یکی از ویژگیهای بنیادین در افسانهها آن است که آنها از نمودهای فرهنگ مردم هستند و با ادب و گفتار در پیوندند. بر پایه آنچه که آمد، شاید بتوان انگاشت که اسطوره واژهای است که در بنیاد تازی نیست و مانند بسیاری از واژههای دیگر در این زبان، از دیگر زبانها گرفته شده است و ریخت و پیکرهی عربی یافته است.
در فرهنگهای فارسی همچون فرهنگ معین و لغت نامه دهخدا، اسطوره – اسطور، اسطاره – به معنای افسانه، قصه و سخن پریشان و بیهوده آمده است. اسطوره در پارسی با افسانه برابر نهاده شده است و واژه افسانه رابه جای آن به کار بردهاند؛ لیک به درستی نمیتوان افسانه را با اسطوره در معنایی که امروز از آن خواسته میشود برابر و یکسان با معنای میت است، هم معنی دانست.
افسانه داستانها و حکایتهایی مردمی است که بر زبانها روان است؛ اما نوعی پیکره فرهنگی و سازمان یافته ایاست که اسطوره نامیده میشود .افسانهها داستانهایی پراکنده و بیمانندی هستند که میتوانند مایهها و بنیادهای ساختاری شمرده شوند که سرانجام اسطوره از آنها پدید خواهد آمد.
شناخت هستی و پدیدههای آن هدف انسان آگاه است. انسان از دیر باز در جستجوی تفسیری برای این پدیده بوده و در این رهگذر اسطوره نیز وسیلهای برای تفسیر زندگی و هستی و اشباع میل جستجو گر انسان بوده است. گرچه به نظر بیشتر اندیشمندان و پژوهشگران، اسطورهها تصوری ژرف، سنتی، خرافی و بیزمان هستند، اما تعریف اسطوره، همچنان در هالهای از ابهام باقی مانده و همچنان اندیشهی محققان و حتی متخصصان، اختلاف جوهری دارد.
عدهای آنها را اوهام کودکانه میخوانند و عدهای قصه و افسانههایی که به هدف تفسیر هستی پرداخته شده، در حالی که گروهی دیگر اسطوره را تجسم یکی از ژرف ترین دستاوردهای روح انسان به شمار میآورند که الهام بخش فکر و نبوغ شاعران است.
احمد کمال زکی در تعریف اسطوره میگوید: اسطوره امروز یک قصهی خیالی است که اساس آن، حوادث شگفت و خارق العادهای است که در تاریخ رخ ندادهاند و عقل هم آن را نمیپذیرد به طوری که ما وقتی که میخواهیم وجود چیزی را انکار کنیم، میگوییم اسطورهای است.
مشکل است که بتوان تعریفی برای اسطوره پیدا کرد که در عین حال مقبول همه دانشمندان و فراخور فهم و درک غیرمتخصصان نیز باشد، زیرا اسطوره، واقعیتی فرهنگی و پیچیدهای است که در اصل، تلاش برای پاسخ دادن به پرسشهای سرنوشت سازی است که مورد توجه تمامی انسانهاست و اسطوره در حرکت خود مرزهای جغرافیایی را در مینوردد و در ساختن میراث انسانی عمومی سهیم میباشد.
الیاد، اسطوره را اینگونه تعریف میکند: اسطوره خطابی است که یک قصه مقدس را روایت میکند و حوادث قدیمی را از گذشته که قبل از به وجود آمدن جهان، یا در ابتدای خلقت رخ داده حکایت میکند.
با این حال مورخان و پژوهشگران در دادن یک تعریف واحد از اسطوره عاجز ماندهاند و زمانی که آگوستین خواست ماهیت اسطوره را توضیح دهد، گفت: من خوب میدانم اسطوره چیست به شرط اینکه هیچ کس از من در مورد آن سوال نکنند، اما اگر کسی از من در مورد آن سوال کند و من بخواهم جواب دهم به لکنت میافتم.
اسطوره در زبان عربی از ماده سطر است که به معنای تقسیم و ترتیب اشیاء و اسطوره یعنی کلام تقسیم شده و ترتیب یافته و در آن شرط نیست که مدون یا مکتوب باشد؛ ضرورت دارد که کلام منظم سطر به سطر باشد و از این رو بود که دشمنان قرآن میگفتند؛ قرآن اسطوره است.
برخی گمان کردهاند که کلمه اسطوره برگرفته از زبان یونانی است. ودیع بثور میگوید: اسطوره عربی بر گفته از کلمه هیستوریا یونانی است، که به معنای قصد یا حکایت است با این تفاوت که اسطوره به معنای داستان خیالی است، در حالیکه خود کلمهHistoria به معنای تاریخ است.
در قرآن این واژه به صورت جمع، أساطیر و به صورت ترکیب أساطیر الأولین در 9 مورد بیان شده است.
أساطیرالاوَّ لین در قرآن به خلاف مفسران، افسانههای قدما و خرافات پیشینیان معنی میدهد.
دانشمندان واژهشناس در فرهنگ لغتها اساطیر را به سخنان باطل و سخنانی که هیچ ربطی به چیزی ندارند تعریف کردهاند و افزودهاند: أساطیر الإولین،یعنی آن سخنان شگفتی که پیشینیان نوشته باشند و هنگامی گفته میشود: سطر فلان علینا تسطیراً که سخنانی شبیه باطل بیاورد و زمانی که گفته میشود، فلان سطر علی فلان که سخنان بیهوده بگوید. اساطیر الأولین در ترجمه فارسی به افسانههای نوشتهی پیشینیان ترجمه شده است. در اینجا مختصراً به بیان معنای واژهی اساطیر در آیات قرآن میپردازیم.
(وَمِنهُم مَن یَستَمعَ إلَیکَ وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبهم أکِنّهً أن یَفقهُوه وَ فِی آذانِهم وَ قرأوإن یَروَا کُلَّ اَیه لا یَومِنُوا بها إاجاءُوکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الذینَ کَفَرُوا إن هذا إلا أساطیرُ الأولینَ)
ترجمه: پارهای از آنها به (سخنان) تو، گوش فرامی دهند ولی بر دلهای آنان پردهها افکنده ایم تا آن را نفهمند و در گوش آنها، سنگینی قرار داده ایم. واگر تمام نشانههای حق را ببینند، ایمان نیاورند تا آنجا که وقتی به سراغ تو میآیند که با تو پرخاشگری کنند، کافران میگویند: «اینها فقط افسانههای پیشینیان است!»
سیاق آیه نشان میدهد که مشرکان آیات خدا را تکذیب میکردند ودر برخورد با آیات خداوند ایمان نمیآورند و میگفتند: اساطیر پیشینیان است.
(وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ)
ترجمه: و هنگامی که آیات ما بر آنها خوانده میشود، میگویند: «شنیدیم(چیز مهمّی نیست) ما هم اگر بخواهیم مثل آن را میگوییم اینها همان افسانههای پیشینیان است!»
مشرکان آیات خدا را ساده و عامیانه تلقی میکردند و آن را اساطیر الاولین میخواندند.
(وَ إِذا قیلَ لَهُمْ ماذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطیرُ الْأَوَّلینَ)
ترجمه: و هنگامی که به آنها گفته میشود پروردگار شما چه نازل کرده است، میگویند همان افسانههای دروغین پیشینیان است. در اینجا نیز مشرکان آیات قرآن خداوند را وحی الهی نمیدانند.
(قالوا اِذا مِتنا و کُنّا تراباً و عِظاماً اِنا لمَبعُوثونَ لقد وُعِدنا نَحنُ وَ آباونُا هذا مِن قبلُ اِن هذا اِلاّ أساطیرُ الأوَلینَ) (مومنون:80)
ترجمه: آنها میگفتند آیا هنگامی که مُردیم و خاک و استخوانهای پوسیده شدیم، آیا بار دیگر بر انگیخته خواهیم شد؟! این وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده است. این فقط افسانههای پیشینیان است.
در اینجا وعده رستاخیز و برانگیخته شدن و رجعت دوباره از سوی مشرکان به اساطیر الأولین تعبیر شده است.
(وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى عَلَیْهِ بُکْرَهً وَأَصِیلًا﴾، ﴿قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا)
ترجمه: (آنها میگفتند: (این قرآن) افسانههای پیشینیان است که او آن را رونویسی کرده و هر صبح و شام بر او دیکته میشود)، وجملات قرآن که بر پیامبر (ص) نازل کرده است به اساطیر الاولین تعبیر شده است.»
(لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ)
ترجمه: همانا این به ما و به پدرانمان پیش از این، وعده داده شده است، این نیست مگر افسانههای پیشینیان.
(الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُما أَتَعِدانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی). وَهُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ)
ترجمه: و آن که به پدر و مادرش گفت: اف بر شما، آیا به من وعده میدهید که از گورم برخیزانند و حال آن که مردمی پیش از من بودهاند که برنخاستهاند؟ و آن دو به درگاه خدا استغاثه میکنند و گویند: وای بر تو ایمان بیاور که وعده خدا حق است. میگوید: اینها چیزی جز همان افسانه پیشینیان نیست.
(إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ) ترجمه: هنگامی که آیههای ما بر او خوانده میشود، میگوید: افسانههای پیشینیان است.
اساطیر داستانهای صرفاً خیالی و سرگرم کننده نیستند که برای شنیدن و لذت خوانندگان نقل شده باشند، هرچند نمیتوان منکر اولیه و آنیترین تأثیر شنیدن هر داستانی که همان لذت بردن و سرگرم شدن است، شد، اما سوای این وجه هنری و زیباییشناسانه میتوان وجوهی از تفکر و باورهای یک ملت، تاریخ رشد تمدن و فرهنگ او را مشاهده کرد.
اساطیر به نوعی پاسخ انسان ابتدایی به سوالهای اساسی بوده که هنوز هم ذهن انسان را به خود درگیر کردهاست. همان سوالهای همیشگی من کیستم؟ از کجا آمدهام؟ و به کجا خواهم رفت؟
در واقع براساس پاسخهایی که انسان در ادوار مختلف پیشرفت شناخت خود به این پرسشها داده است، میتوان مراحل پیشرفت شناخت و آگاهی او را در ادوار مختلف دریافت و دید که ایمان به خدایی واحد و خالقی یکتا از درون چه سردرگمی ها و سرگشتگیها پدید آمدهاست و چگونه انسانی که در دوران اساطیری خود مظاهر طبیعت را میپرستید و برای خورشید، ماه، ستارگان، باران و غیره، ایزدان ویژهای قائل بود، سرانجام از پی همهی تجارب هزارانساله خود، به مفهوم خدائی یکتا دست یافت.
به همین روی، مطالعه اساطیر یک قوم، در همه ابعاد آن ما را یاری میدهد تا تاریخ رشد تمدن و فرهنگ آن قوم را بازشناسیم، و نیز از آنجا که بسیاری سنتها و اعتقادات، با وجود آن که با روح دین و تمدن یگانه نیستند، سرسختانه باز میمانند و در درون عقاید امروزی ما نیز جای میگیرند، چه بسا چنین مطالعهای ما را به گوشههایی از آداب و عادت کهن خود که همچنان در میان ما زندهاست، راهنما گردد.
بدیهی است که اسطوره را نباید تبیین یک نظریهی علمی دانست، بلکه باید آن را مظهر رستاخیز واقعیتی اصیل به شمار آورد که نیازهای عمیق دینی و اخلاقی را برآورده میسازد. حتی در پارهای موارد اسطورههای مزبور میتوانند پاسخگویی نیازهای روزمرهی آدمیان باشند. اسطوره در فرهنگهای ابتدایی دارای کار ویژهای حیاتی است و آن این است که اعتقادات و باورهای دیرپا و نیز دستاوردهای اخلاقی جامعه را در خود متجلی می سازد.
در حقیقت اسطوره در بردارندهی قواعد و رهنمودهایی علمی در جهت زیست آدمیان است. اسطوره را باید جزء لاینفک تمدن بشری به شمار آورد و از این رو نباید آن را افسانهای واهی و بیحاصل دانست، بلکه باید آن را نیرویی فعال و کارساز در پیشبرد مقاصد و آرمانهای اجتماعی به حساب آورد و به اعتباری اسطوره را میتوان راهکار عملی ایمان اولیه و خرد اخلاقی دانست.
دانش اساطیر در شناسایی تاریخ تمدن، روشن ساختن گوشههای تاریک ساختهای اجتماعی کردن و پی بردن به طرز تفکر و اعتقادات مردمان دوران باستان بسیار مفید است.
در جوامع ابتدایی بومیان که بن مایههای اساطیری هنوز در میان آنها زنده است، اسطورهشناسی نه تنها برای روشن کردن مرحله ای از تاریخ اندیشهی انسانی بلکه برای فهم و درک بهتر رفتار و آداب آن جوامع نیز مفید است.
در واقع اسطوره حقیقت هستی را بر ما میگشاید و زمینهی فهم پیچیدهترین معماری آن را بر ما روشن میسازد.
در اسطورهها شخصیتهای محوری را ، موجودات مافوق طبیعی تشکیل میدهند؛ ایزدان و فرشتگان یا اهریمن و دیوان این موجودات یا صرفاً زاییده تخیل بشرند و یا از شخصیتی تاریخی ملهم شدهاند که البته با ویژگیهای خارق العادهای که به خود گرفتند به تدریج از صورت بشر عادی فاصله میگیرند. به طور مثال گیومرث که به صورت پیشنمونه یا موجود عجیب الخلقه در اساطیر ایران عنوان شده به صورت انسان واقعی، به نخستین بشر و نخستین شاه درمیآید و یا تیشتر خدایی که با باران ارتباط دارد و از این رو اصل همی آبها،سرچشمهی باران و باروری است و همینطور بهرام که خدای جنگ است و تعبیری است از نیروی پیشتاز مقاومت ناپذیری که به صورتهای گوناگون(باد تند،گاو نر،شتر بارکش،که هر کدام نمایندهی یکی از تواناییهای اوست) تجسم مییابد.
از نگاه یکسونگرانه طرفداران مدرنیته، اسطوره چیزی بیش نبود مگر مشتی داستانهای کودکانه و ساختگی، اعتقاد به خدایان و الههها خرافههای متعلق به جوامع عقب مانده انگاشته میشد و کاری مضحک و مهمل مینمود.
در آن دوره اسطوره شناسان بر این باور بودند که هر جامعه انسانی در مسیر تحول و پیشرفتش ناگزیر است که دوران بیش از منطق گرایی را که بشر در طی آن با شیوه تفکر اسطورهای خود به هستی مینگریسته است، پشت سر بگذارد. چرا که اسطوره با اندیشه آن روز بشر سخت بیگانه مینمود و از آن گذشته با علم و تفکر علمی نیز در تضاد بود.
این طرز تلقی از اسطوره قرنها به همین منوال ادامه یافت تا زمانی که دوباره نگاههای متفکران به سمت این موضوع معطوف شد و تعریفهای تازهای از اسطوره و مفاهیم اساطیری ارائه گردید.
نیچه فیلسوف آلمانی پس از مطالعات فراوان در این زمینه نظر خود را چنین اعلام کرد که در واقع بشر را از اسطوره گریزی نیست و هر نوع اسطورهزدایی خود، در حکم نوعی باور اسطورهای است. از دید او اسطوره تنها در ایمان به عناصر غیبی و یا صرفاً داستانهای ساختگی از خدایان خلاصه نمیشود، بلکه هر نوع تفکر دسته جمعی که بر پایه ایمان و عاطفه استوار گذشته باشد، خود نوعی خلق اسطوره است. اسطوره امری کاملاً غیر ارادی است و به عنوان بخش جدایی ناپذیر از هستی انسان ها همواره به حیات خود ادامه میدهد.میزان تأثیرگذاری عقاید او در آراء اندیشمندان دیگر نیز قابل توجه است.
در واقع بازگشتن به اسطوره به معنای بازیابی ریشه زندگی امروز است.اساطیر در واقع وسیلهای هستند که برای بیان مسائل امروزی ضرورت دارد از آن ها کمک بگیریم، امروزه هیچ حرفی وجود ندارد مگر این که ریشه در اساطیر داشته باشد، چرا که جهان با تولد ما شروع نشده و ما فکر نمیکنیم آن چیزی که امروزه دچار آن هستیم برای اولین بار است که در جهان اتفاق افتاده است. این بازگشت و تمایل به گذشته در بسیاری از زمینهها نمود و نماد پیدا کرده است. در حوزه ادبیات و حتی ادبیات معاصر ما نیز این ردپای گذشته کاملاً مشهود و هویدا است و همه جا چه در زبان، چه ساختار، چه در فکر و رفتار آثار امروزی به چشم میخورد.
این مسئله که مثلاً در داستانی زبان لحظهای معاصر و لحظهای بعد هزار ساله میشود، میتواند گواه همین ادعا باشد. در بسیاری از مکتبهای ادبی عصر حاضر نیز از جمله سوررئالیسم، پسامدرنیسم و یا رئالیسم جادویی نوعی اندیشه اساطیری و اسطورهگرایی، توجه به ضمیر ناخودآگاه و جریان سیال ذهن دیده میشود و شاید همین مسئله دلیل ماندگاری آثار هنری باشد، چرا که آثاری که معادلهایی در ادبیات کهن ما دارند و به اصطلاح «بوی آشنا» میدهند، میمانند و ماندگار میشوند. به قول شمیسا: «راز عظمت همه شاهکارهای ادبی این است که از یک سو ریشه در ادبیات و سنتهای پیش از خود دارند و از دیگر سو، پنجرهای به فضا و زمانی دیگر و به تبع ذهنی و دریافتی دیگر میگشاید»
در زمینهی نقد اسطوره شناختی ترجمه ی آثار کارل گوستاو یونگ فیلسوف- روانشناس بزرگ سوئیسی و نورترروپ فرای منتقد کانادایی بود که بیش از هر چیز چهره شاخصهای نقد اسطورهشناختی را مشخص کرد.
یونگ زمانی شاگرد فروید بود، اما به دلیل آن که شیوهی برخورد روانکاوی او را بسیار محدود میدید از استاد جدا شد. او نظریههای فرویدی را بیش از حد منفی میدانست، چرا که فروید بیشتر بر جنبههای رنجورانه روان تأکید می کرد تا بر جنبههای سالم آن.این رویکرد با اصطلاحاتی چون توتمی مناسکی و یا آریکتیپی(کهن الگو) نیز نامیده میشود. در واقع منتقد اسطوره پرداز به ادبیات به گونه نوعی پدیدهی فرهنگی یا تاریخی مینگرد.
در واقع منتقد اساطیری در جستجوی عناصر مرموزی است که بعضی از آثار ادبی متأثر از آنها هستند. مبنای این دیدگاه در نقد ادبی نظریههای یونگ بود که برای این موضوع نظریهی «ناخودآگاه جمعی» و «کهن الگوها» را مطرح کرد. اجسامی نمادین هستند که در اقوام بومی بیشتر قاره ها کاربرد های آیینی دارند.توتم معمولا به عنوان یادمانی از نیاکان یک ایل یا طایفه عمل می کند و افراد طایفه توتم را دارای نیرویی برای حمایت و حفاظت از طایفه می دانند.
دکتر سینا مذهب یوسفی